پرش به محتوا
  • خانه
  • خدمات انجمن
    • کمک به معیشت خانواده ها
    • تامین اجاره مسکن
    • آزاد سازی زندانیان
    • پرداخت کمک هزینه درمان
    • تامین شیرخشک
    • خدمات غیرنقدی
    • کمک به تولیدات خانواده ها
    • پرداخت کمک هزینه تحصیلی
  • درباره ما
    • معرفی انجمن
    • معرفی واحد ها
    • مدیر عامل و اعضای هیئت مدیره
    • اساسنامه انجمن های حمایت زندانیان
    • تماس با ما
  • پویشها
  • اخبار
    • اخبار انجمن مرکز
    • اخبار انجمن استان ها
    • مجله الکترونیکی
    • مقاله ها
    • گالری
  • مشاوره
    • مشاوره روانشناسی
    • مشاوره شغلی
    • مشاوره حقوقی
  • اشتغال
  • دانلود اپلیکیشن مهرحامی
  • گالری
  • خانه
  • خدمات انجمن
    • کمک به معیشت خانواده ها
    • تامین اجاره مسکن
    • آزاد سازی زندانیان
    • پرداخت کمک هزینه درمان
    • تامین شیرخشک
    • خدمات غیرنقدی
    • کمک به تولیدات خانواده ها
    • پرداخت کمک هزینه تحصیلی
  • درباره ما
    • معرفی انجمن
    • معرفی واحد ها
    • مدیر عامل و اعضای هیئت مدیره
    • اساسنامه انجمن های حمایت زندانیان
    • تماس با ما
  • پویشها
  • اخبار
    • اخبار انجمن مرکز
    • اخبار انجمن استان ها
    • مجله الکترونیکی
    • مقاله ها
    • گالری
  • مشاوره
    • مشاوره روانشناسی
    • مشاوره شغلی
    • مشاوره حقوقی
  • اشتغال
  • دانلود اپلیکیشن مهرحامی
  • گالری
  • خانه
  • خدمات انجمن
    • کمک به معیشت خانواده ها
    • تامین اجاره مسکن
    • آزاد سازی زندانیان
    • پرداخت کمک هزینه درمان
    • تامین شیرخشک
    • خدمات غیرنقدی
    • کمک به تولیدات خانواده ها
    • پرداخت کمک هزینه تحصیلی
  • درباره ما
    • معرفی انجمن
    • معرفی واحد ها
    • مدیر عامل و اعضای هیئت مدیره
    • اساسنامه انجمن های حمایت زندانیان
    • تماس با ما
  • پویشها
  • اخبار
    • اخبار انجمن مرکز
    • اخبار انجمن استان ها
    • مجله الکترونیکی
    • مقاله ها
    • گالری
  • مشاوره
    • مشاوره روانشناسی
    • مشاوره شغلی
    • مشاوره حقوقی
  • اشتغال
  • دانلود اپلیکیشن مهرحامی
  • گالری
  • خانه
  • خدمات انجمن
    • کمک به معیشت خانواده ها
    • تامین اجاره مسکن
    • آزاد سازی زندانیان
    • پرداخت کمک هزینه درمان
    • تامین شیرخشک
    • خدمات غیرنقدی
    • کمک به تولیدات خانواده ها
    • پرداخت کمک هزینه تحصیلی
  • درباره ما
    • معرفی انجمن
    • معرفی واحد ها
    • مدیر عامل و اعضای هیئت مدیره
    • اساسنامه انجمن های حمایت زندانیان
    • تماس با ما
  • پویشها
  • اخبار
    • اخبار انجمن مرکز
    • اخبار انجمن استان ها
    • مجله الکترونیکی
    • مقاله ها
    • گالری
  • مشاوره
    • مشاوره روانشناسی
    • مشاوره شغلی
    • مشاوره حقوقی
  • اشتغال
  • دانلود اپلیکیشن مهرحامی
  • گالری

جامعه شناسی مجازات و اثرات حبس بر خانواده ها(انجمن حمایت زندانیان مرکز)

  • ۵ اسفند ۱۴۰۲
جامعه­شناسی مجازات و اثرات حبس بر خانواده­ها
راشل کوندری و پیتر شارف اسمیت
[نسخه نهایی در «زندان­ها،‌ مجازات و خانواده. در جهت یک جامعه­شناسی جدید از مجازات؟ انتشارات دانشگاه آکسفور، 2018، صفحات 1-26، راشل کوندری و پیر شارف اسمیت منتشر شده است].
مقدمه
هدف این کتاب کنار هم قرار دادن تعدادی از آثار پژوهشی عالی است که در سال­های اخیر به وجود آمده­اند و شروع به بررسی تاثیر عدالت کیفری و خصوصا زندان بر خانواده­های مجرمان و روش­­هایی کرده­اند که از طریق آنها به حوزه مجازات کشیده می­شوند. این تحقیقات در تعدادی از کشورهای مختلف ظاهر شده­اند و بررسی کرده­اند که چگونه زندانی­کردن[1] الگوهای نابرابری اجتماعی[2] را ایجاد، باز تولید و تقویت می­کند. آثار بسیار قبلی­تر درباره خانواده­های زندانیان با شناسایی مشکلاتی سروکار دارند که آنها با آن مواجه شده­اند و اینکه چگونه این مورد ممکن است از طریق اقدامات خط­مشی بررسی شود. در سال­های اخیر، مطالعات شروع به بررسی سوالات نظری، حقوقی و جامعه­شناسی عمیق­تر کرده­اند که پیامدهای مهمی برای جرم­شناسی و عدالت کیفری[3]، جامعه­شناسی مجازات، حقوق بشر و مطالعه­ کلی­تر خانواده­ها دارد. این جلد مثال­هایی را درباره تحقیقات جاری و مداوم درباره خانواده­های زندانیان جمع­آوری کرده است و از این مطالعات نه تنها برای یادگیری درباره اثرات ثانویه و «پیامدهای جانبی» زندانی کردن استفاده می­کند بلکه برای توضیح این استفاده می­کند که تجارب و واقعیت­های خانواده­های زندانیان چه معنایی برای جامعه­شناسی مجازات و درک کلی تر ما درباره سیستم­های عدالت کیفری دارد. جامعه­شناسی مجازات زمینه بسیار چشمگیری را از دهه 1970 کسب کرده است و امروزه می­توانیم پدیده­های پیچیده مانند پوپولیسم کیفری، حبس جمعی[4]، راهبردهای توانبخشی در جهت مجرمان و مدیریت ریسک نئولیبرال را تحلیل و تا حدی توضیح دهیم اما این منابع اغلب درباره روش­هایی که در آن خانواده­های زندانیان تحت تاثیر شیوه­های مجازات ما قرار گرفته­اند، مطلبی بیان نکرده­اند.
به قول معروف، گاهی اوقات نمی­توانید موضوع کلی را مشاهده کنید. ناتوانی برای درک وضعیت به شکل آشکار به این دلیل است که شما در جزئیات زیاد درگیر شده­اید و فقدان مرور کلی شاید بیشتر یک رویداد مکرر در هنگام بررسی حوزه­هایی از زندگی باشد که به شدت با تاریخ و سنت شکل گرفته­اند. استفاده از زندان­ها و مجازات به نظر می­رسد که چنین زمینه­ای باشد که در آن بسیاری از پاسخ­ها اغلب بدیهی در نظر گرفته می­شوند، شیوه­های قدیمی اغلب زیر سوال نمی­روند و اصلاحات تازه اغلب دشوار به نظر می­رسند. با این­حال،‌ هنوز هم یک واقعیت سردرگم­کننده است که با اینکه ما زندان­ها را برای قرن­ها داریم و با اینکه فقدان آزادی یکی از پایه­های مرکزی در حالت غربی مجازات از اوایل قرن نوزدهم بوده است، اما فقط همین اواخر بحث­های جدید درباره نحوه تاثیر­گذاری حبس بر خانواده­ها و خویشاوندان مجرمان را شروع کرده­ایم. خانواده­های زندانیان فقط در دو دهه اخیر مورد توجه محققان قرار گرفته­اند، البته به عنوان مثال، فقط میلیون­ها اعضای خانواده سالانه در ایالات متحده تحت تاثیر قرار می­گیرند و صدها هزار نفر در بریتانیا تحت تاثیر قرار می­گیرند.
در طول 200 سال گذشته، درباره اثرات حبس بر یک زندانی (بازداشت انفرادی و توانبخشی [5]) و اثر پیشگیرانه احتمالی بر جامعه به شکل کلی (بازداشت عمومی) به میزان زیادی بحث شده است (گارلند و اسپارکز، 2000، 8). بر عکس، سوال درباره کودکان و خویشاوندان زندانیان تا اواخر قرن بیستم به شکل مناسب مورد توجه قرار نگرفته است و به تازگی در سال 2005، جرم­شناسان  توافق کرده­اند که این مورد هنوز هم یک زمینه­ نادیده گرفته شده از تحقیقات است که به توجه زیادی نیاز دارد (لیبلینگ و مارونا، 2005، 16). از آن زمان به بعد،‌ موج چشمگیر و در حال توسعه سریع از تحقیقات جدید منجر به مطالعات زیاد – کیفی و کمی- شده است که خصوصا در اروپا، استرالیا و امریکای شمالی آشکار شده­اند. این تحقیقات منجر به سوالات بنیادی زیادی درباره جامعه­شناسی مجازات و روش اعمال مجازات و مفهوم­سازی آن در دنیای غربی شده­اند.
مجازات و جامعه با توجه به دیدگاه خانواده­های زندانیان
با این کتاب، یک گام به عقب بر می­گردیم تا بررسی کنیم که چگونه مجازات به این شیوه­ای که است شکل گرفته است و چگونه میلیون­ها نفر در سراسر دنیا که موقعیت «اعضای خانواده زندانیان» را دارند تقریبا در خط­مشی[6] و سیاست علیرغم رشد اخیر در تحقیقات دانشگاه تقریبا نامرئی باقی مانده­اند. با انجام این کار، روش­هایی را لحاظ می­کنیم که در آن قدرت دولت برای مجازات به شکل نامتناسبی در برابر افرادی به کار برده شده است که قبلا احتمال دارد دامنه­ای از محرومیت­های اجتماعی را در زندگی خود تجربه کرده باشند، و این کار فضایی را برای تفکر درباره معنای «عدالت» در عدالت کیفری را ارایه می­دهد. با توجه به دیدگاه خانواده­های زندانیان، مولفان مختلف در این کتاب درباره مسایلی مانند مشروعیت، حقوق بشری و طرد اجتماعی[7] بحث خواهند کرد و یک تحلیل نظری درباره ارتباط گسترده­تر بین زندان­ها، مجازات، خانواده و جامعه را به کار خواهند برد. هم­چنین، این تحلیل از بحث­های فلسفی درباره معانی- و توجیه­های- مجازات در جوامع دموکراتیک استفاده خواهد کرد. برای درک نقش مجازات در جامعه  نه تنها باید به محتوای رسمی آن توجه کنیم، بلکه به اثرات «جانبی» بیشتر آن نیز توجه کنیم. این موارد ممکن است شامل محدودیت­هایی در دادن رای و مشارکت مدنی کامل باشند که دسترسی به استخدام، تهیه مسکن، مزایای رفاهی، مراقبت­های بهداشتی و فرصت­های زندگی عمومی را محدود کنند. این موارد تاثیر مستقیمی بر موضوع اصلی مجازات، مجرم، دارند،‌ هم­چنین در شبکه خانوادگی او نیز گسترش یافته­اند. به این طریق، اثرات جانبی هم در طول زمان و هم از طریق پیوندهای خویشاوندی گسترش می­یابند. بررسی این موضوع مهم است که آیا این موارد پیامدهای اتفاقی یا سنجیده مجازات هستند یا خیر و آیا این بارهای  اضافی را می­توان توجیه کرد یا خیر.
این کتاب تا حدی به شکل ارگانیکی رشد کرده است که اساسا از بحث­هایی به وجود آمده است که در طول چهار سال گذشته از طریق پنل­های سازمان­دهی­شده توسط ویراستارها در کنفرانس­های مختلف توسعه یافته است از جمله کنفرانس­های جامعه بریتانیایی جرم­شناسی و جلسات سالانه جامعه امریکایی جرم­شناسی در سال­های 2014 و 2015. این مسایل به شکل عمیق­تر در طول هم­نشست[8] بین­المللی دو روزه درباره «خانواده­های زندانیان، مجازات و نابرابری اجتماعی»  که توسط ویراستارها در دانشگاه آکسفورد در ژوئن 2015  سازمان­دهی شد و یک کارگاه در آکسفورد در می 2017،  بررسی شدند که در آن فصول پیش­نویس این کتاب بررسی شدند. با توجه به دیدگاه ما،‌ فصل­هایی که به وجود آمدند به میزان زیادی از یک گفتمان مداوم در طول سال­های زیاد بین اعضای یک شبکه در حال توسعه محققان بین­المللی در بین هشت کشور استفاده کرده­اند. فصل­های نهایی حاصله زمینه­های زیادی را پوشش می­دهند اما چهار مجموعه از سوالات در کل این کتاب موضوع اصلی هستند:
تجربه مجازات به چه روش­هایی فراتر از زندانی به اعضای خانواده او گسترش می­یابد؟ چگونه می­توان این مورد را به بهترین شکل درک کرد و آیا می­توان آن را توجیه کرد؟ چرا این بحث به شکل نامناسب در جامعه­شناسی مجازات بازتاب شده است؟
خانواده­های زندانیان چه نوع نابرابر­ی­ها و محرومیت­ها را تجربه می­کنند؟ چه نوع ابزار نظری را باید برای درک این مورد به کار بریم؟ آیا مفاهیمی مانند عدالت اجتماعی، حاشیه­نشینی اجتماعی و طرد اجتماعی مفید هستند؟
با توجه به دیدگاه خانواده­های زندانیان، عدالت شبیه چه چیزی است؟ آنها چگونه سیستم عدالت کیفری را مشاهده می­کنند؟ مسئولان تا چه اندازه با آنها با احترام رفتار می­کنند و چگونه مسایل مشروعیت، اعتماد و بی­طرفی[9] به وجود می­آیند؟
چگونه باید مفاهیم شهروندی و حقوق بشر را با توجه به دیدگاه خانواده­های زندانیان تفسیر کنیم؟ زمینه زندان­ها و حقوق بشر فقط درباره حقوق زندانیان نیست بلکه شامل خویشاوندان به عنوان مالکان حقوقی نیز می­شود که خارج از زندان­ها زندگی می­کنند.
در جهت یک جامعه­شناسی جدید از مجازات؟
همانطور که عنوان کتاب ما نشان می­دهد، امیدواریم تلاش­های ما در این­جا در توسعه یک جامعه­شناسی مجازاتی نقش داشته باشد که خانواده­ها را به شکل جدی در نظر می­گیرد. هدف ما این نیست که این کتاب را در یک رشته قرار دهیم- در واقع، کاملا به شکل برعکس، از بحث­های مختلف در دامنه­ای از زمینه­ها از جمله جرم­شناسی، جامعه­شناسی قانون، خط­مشی اجتماعی، فلسفه مجازات، مطالعات خانوادگی و موارد دیگر استفاده می­کند و در آنها نقش دارد- بلکه از یک رویکرد جامعه­شناسی فراگیر برای اثرات مجازات استفاده می­کنیم. این کتاب درباره بخش مشترک مجازات با یکی از مهم­­ترین نهادهای سازمان­دهی کننده در جامعه، یعنی خانواده، است. زمانی که به این روش بررسی می­کنیم جالب به نظر می­رسد که جامعه­شناسی مجازات یا پژوهش مجازات و جامعه این فصل مشترک را به شکل مرکزی در نظر نگرفته است.
بنابراین، منظور ما از دیدگاه یا رویکرد جامعه­شناسی چیست؟ همانطور که دیوید گارلند بیش از یک ربع قرن قبل به ما بیان کرده است،‌ »دیدگا­ه­های جامعه­شناسی مجازات را یک نهاد اجتماعی پیچیده در نظر می­­گیرند که با یک مجموع نیروهای اجتماعی و تاریخی شکل گرفته شده است و دامنه­ای از اثراتی را دارد که فراتر از جمعیت مجرمان رفته است» (گارلند، ‌1991، ‌115). این دسترسی گسترده مد نظر ما است. کالوین موریل یک رویکرد جامعه­شناسی را به شکل متشکل از تعدادی از مولفه­ها توصیف کرده است: یک رویکرد رابطه­مند[10]، که بر روابط بین اهداف مطالعه تمرکز دارد؛ توجه به زمینه (بستر)،‌ یک پدیده را در محیط­های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن قرار می­دهد؛ یک نگرانی با سلسله­مراتب اجتماعی از همه نوع، از جمله قدرت،  سلطه، اجبار و نابرابری؛ و قدرت به شکل اثبات شده به شکل­های نژادی، قومی، جنسیتی، طبقه اجتماعی یا سازمانی (موریل، در هارکورت و همکاران، 2005). بنابراین، تمرکز ما بر این مولفه­های جامعه­شناختی در بخش مشترک نهادهای اجتماعی پیچیده مجازات و خانواده است، اثراتی که فراتر از مجرمان به خویشاوندان آنها می­رسد و با توسعه یک دیدگاه جامعه­شناختی است که موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، روابط، سلسله­مراتب و قدرت را بررسی می­کند.
کشف پیامدهای اجتماعی روش­های کیفری ما
معمولا تاریخ­نگاران توافق دارند که زندان­ها از قرن شانزدهم به عنوان نهادهایی وجود داشته­اند که خصوصا برای زندانی کردن تعداد چشمگیری از مردم برای دوره­های زمانی طولانی ایجاد شده­اند (موریس و روتهمن، 1998). در بخش بیشتری از این زمان و خصوصا در  200 سال گذشته، اثرات حبس بر زندانیان به میزان زیادی مورد بحث قرار گرفته شده­اند. از اواخر قرن نوزدهم و تا دهه 1960، جرم­شناسی مدرن «مجرم ناسازگار[11]» را به عنوان «مشکل در نظر گرفته شده است و برخورد اصلاحی راه­حل آن بود» (گارلند و اسپارکس، 2000، 8). دامنه و تمرکز تحقیقات از آن زمان به بعد به شکل چشمگیری گسترش یافته است اما به طور قابل ملاحظه تحقیقات درباره نحوه استفاده از زندان­ها بر خویشاوندان و کودکان آن افراد زندانی تاثیر­­گذار بوده است که تا دهه­های اخیر کم شده­اند. با توجه به اینکه زندان به عنوان نهادی از مجازات بیش از400 سال از لحاظ زمانی به عقب باز می­گردد و حبس یکی از تحریم­های کلیدی در شیوه کیفری غربی در دو قرن اخیر بوده است، اما این حقیقت حتی مبهوت­تر نیز می­شود. با دنبال کردن جامعه­شناسی اولیه توماس ماتهیسن درباره تمایز قانون بین اینکه چگونه قانون و نهادهای آن ممکن است از طرفی بر جامعه تاثیر­گذار باشند و آن را شکل دهند و از طرف دیگر خود تحت تاثیر قرار گیرند و با جامعه شکل گیرند، به طور یقین می­توانیم بیان کنیم که با اینکه گرفتاری و سرنوشت خانواده­­های زندانیان به میزان زیادی تحت تاثیر سیستم حقوقی و کیفری در دو قرن گذشته است، اما تجربه آنها از گرفتاری در آشفتگی این نهادها تا این اواخر حداقل تاثیر مخالف را داشته است (ماتهیسن،‌2011).
از لحاظ تاریخی، تغییر در شیوه غربی مجازات، که از اواخر قرن هفدهم تا اوایل قرن نوزدهم رخ داد،‌ به تدریج یک سیستم مذهبی تعریف­شده از شرمساری عمومی و مجازات جسمانی را به وجود آورد و سیستمی از انزوای افراطی را تولید کرد که بر خلاف سیستم قبلی یک توانایی منحصر به فرد برای تاثیر­گذاری بر زندگی خانواده و گاهی­اوقات حتی ویران کردن زندگی خانوادگی داشت. حداقل، کاملا قابل توجه است که چگونه سیستم مدرن حبس به شکل کارآمد گرایش دارد تا روابط اجتماعی مهم زندانیان را بدون توجه به افرادی که در خارج از زندان محروم می­شوند، جدا کند. برعکس، سیستم مذهبی مجازات قبل از مدرن غربی و مسیح- با اینکه از لحاظ جسمانی وحشیانه و بی­رحمانه است- اغلب از جدا کردن اعضای خانواده بسیار طولانی­تر از چیزی امتناع می­کرد که مجازات جسمی طول می­کشید و به شکل عمومی منجر به شرمساری متخلف می­شد. واقعیت است، زندان­های اولیه نور روز را در طول اوج خوشبختی این سیستم مذهبی مجازات مشاهده می­کردند و خصوصا مدل «tuchthuis» هلندی که در اروپا در قرن­های هفدهم و هیجدهم گسترش یافته است. با این­حال، این زندان­های قبل از مدرن هرگز زندانیان خود را از دنیای پیرامون خود و از زندانیان دیگر مجزا نمی­کردند، به شکلی که بازداشتگاه­های مدرن قرن نوزدهم انجام می­دادند و شرایط و نظام­های آن، با اینکه کثیف و ناسالم بودند، به روشهای زیادی آزاداندیشانه­تر و کمتر قانون­مند بودند (اسمیت، 2014، 21f).
بازداشتگاه­های[12] مدرن قرن نوزدهم سیستم و میراثی از انزوای شدید را برای دنیای غربی به ارث گذاشت که در آن اولیه­ترین شکل تعامل بین زندانیان و خانواده – ملاقات زندانی- یک رویداد نادر و مختصر بود. به عنوان مثال، در دانمارک،‌ در سال 1919 به هر زندانی یک ملاقات 15-دقیقه­ای در هر سه ماه اجازه داده می­شد (اسمیت، 2014،‌ 25).  سوال درباره نحوه استفاده از ملاقات زندانی[13] به عنوان روشی از حفظ و شاید حتی توسعه روابط خانوادگی یکی از پدیده­های بسیار جدیدتر  است (همانطور که به عنوان مثال در قوانین زندان اروپایی، قانون 24.4 بیان شده است) و حتی امروزه تعدادی از حوزه­های قضایی هم­چنان ملاقات­های زندانی فیزیکی را  از طریق نظام­های سخت­گیرانه و گاهی­اوقات صرفا با قرار دادن زندان­ها بسیار دورتر از شهرها و بدون هیچ نوع حمل و نقل عمومی دشوارتر می­کنند (ریتر، 2016، 28). در واقع، توسعه­های اخیر پیشنهاد می­کنند که تعدادی از حوزه­های قضایی تا حدی جایگزین کردن ملاقات فیزیکی با اسکایپ و ویدئو کنفرانس را در نظر گرفته­اند و در این حالت،‌ مطرح کردن فناوری­های اطلاعات و ارتباطات (ICTها)  می­تواند یک شمشیر دو-لبه باشد. حتی در کشورهایی که معمولا با خط­مشی­های ملاقات نسبتا آزاد مرتبط هستند، گاهی­اوقات زندانیان از خانواده­های خود بدون احتمالات منطقی برای ملاقات فیزیکی منظم بسیار دور قرار می­گیرند مانند مورد نروژ برای اجاره فضای زندان در نمایشگاه­های هلند (FFP،‌2015).
اما چرا می­خواهند حالتی از مجازات را ایجاد و ادامه دهند که توانایی ویران کردن خانواده­ها را دارد، که یکی از مهم­ترین پایه­های جامعه در نظر گرفته می­شود؟ اغلب، هیچ کمبودی از حمایت سیاسی برای «خانواده» به عنوان نهادی وجود ندارد که معمولا برای تولید انسجام و به هم­پیوستگی اجتماعی لحاظ می­شود. در واقع، «خانواده اغلب به عنوان یکی از پایه­های اصلی جامعه در نظر گرفته می­شود. در جوامع قبل از مدرن و مدرن به شکل مشابه به عنوان اساسی­ترین واحد سازمان اجتماعی در نظر گرفته شده است» (هارالامبوس و هولبورن، 2004، 464). همانطور که در بیانیه جهانی حقوق بشر  1948 بیان شده است، «خانواده یکی از واحدهای گروهی­ طبیعی و بنیادی جامعه است و مستحق حفاظت توسط جامعه و دولت است» (مقاله 16.3). با در نظر گرفتن این وابستگی تقریبا جهانی به خانواده، به طور یقین چشمگیر است که جوامع مدرن ما روشی از مجازات مجرمانی را انتخاب کرده­اند که زندگی اولیه و عملکرد بسیاری از خانواده­هایی را مختل می­کند که در سیستم مجازات نادیده گرفته شد­ه­اند.
روندها در تحقیقات
از دهه 1960 تا دهه 1990، تعداد محدودی از مطالعات ظاهر شده­اند که بر خانواده­ها و کودکان زندانیان تمرکز کرده­اند. جامع­ترین این مطالعات اولیه، مطالعه برجسته پائولین موریس «زندانیان  و خانواده­های آنها» در سال 1965 است که علاوه بر موارد دیگر، یک مصاحبه موثر با همسران زندانیان در دامنه گسترده­ای از انگلیس و ولز است که  حداقل سه ماه از محکومیت[14] همگی آنها باقی مانده بود (موریس، 19965، 28 و 36). در آن زمان، مولف فقط قادر بود تا یک مطالعه قبلی را شناسایی کند که با اثرات حبس بر خانواده­ها سروکار داشت (یک رساله دکترای منتشر نشده) و به این نتیجه رسید که با اینکه قبلا «توجه بسیار زیادی (…) بر مجرم[15] در درون یک نهاد وجود داشت» اما اعضای خانوادگی آنها نادیده گرفته شدند (موریس، 1965، 17). مطالعه موریس مسایلی را آشکار کرد که می­توانیم در تحقیقات معاصر تشخیص دهیم، از جمله روشی که همسران زندانیان اغلب درباره مسایل مالی شکایت می­کردند (41 درصد این مورد را به عنوان یک «مساله مهم») در نظر گرفتند و هم چنین، «رفتار آشفته در میان کودکان» را به عنوان یک چالش چشمگیر گزارش کردند (موریس، 1965،‌ 292). در واقع، محققان این مساله آخر را به «عنوان یکی از قابل­توجه­ترین یافته­های تحقیقات در نظر گرفتند و مساله­­ای در نظر گرفتند که به بررسی نظام­مند بیشتر نیاز داشت» (موریس، 1965، 292).
در طول دهه­های 1970 و 1980، مطالعات اندکی، خصوصا زندانیان مذکر و خانواده­های آنها را در نظر گرفته­اند و همگی «شواهدی را درباره مزایای تماس پیوسته در طول محکومیت زندان برای والدین و کودکان ارایه دادند» (وزول و ویج، 2002، 21). علاوه براین، در طول دهه­های 1980 و 1990، تعدادی از مطالعات عمدتا کیفی ظاهر شدند و وضعیت کودکان زندانیان را به روش­های مختلف توصیف کردند. این تحقیق به شکل آشکار مهم بود اما داده­های تجربی معمولا دامنه کاملا محدودی داشتند. یکی از مطالعات تجربی معنادار توسط راگر شاو انجام شد که از طریق مصاحبه­ها و پرسشنامه­ها از 415 پدر زندانی نمونه­گیری کرد که بیش از 588 فرزند (از جمله فرزندخوانده[16]) را گزارش کردند (شاو، 1987، 8ff). تحقیقات شاور در زندان میدلندز در انگلیس در اواسط دهه 1980 انجام شد و نشان داد که چگونه فرزندان پدران زندانی از لحاظ اجتماعی و اقتصادی گروه بسیار آسیب­پذیر بودند و چگونه مسایل آنها اغلب با در حبس بودن شدیدتر می­شوند. همانطور که شاو با کنایه بیان می­کند «کل مبنای عدالت و مجازات زمانی از بین می­رود که یک فرد به شکل مکرر کودکان زندانیانی را شناسایی می­کند که در نتیجه محکومیت پدر خود نسبت به چیزی که قربانی اصلی جرم رنج می­برد بیشتر آسیب می­بینند» (شاو، 1987،‌ 71). با این­حال، شاو به این نتیجه نیز رسید که حبس برای تعدادی از خانواده­ها و کودکان مفید بود (شاو،‌1987، 34 ff )- مساله­­ای که دوباره بررسی خواهیم کرد. یکی از بحث­های اصلی در اکثر تحقیقات (نسبتا اندک) در این زمینه از دهه­های اخیر قرن بیستم میزانی بود که در آن پیوندهای والدین-کودک با حبس از بین می­رفت و میزانی که این جدایی خصوصا برای کودکان آسیب­زا بود (بوزول و ویج 2002، 22 ff؛ کاتان، 1992؛ کریستنسن، 1999؛ ریچاردز، 1992).
در طول دهه آخر و خصوصا، تقریبا پنج سال آخر، موج چشمگیری در منابع درباره خانواده­های زندانیان و خصوصا کودکان آنها وجود داشت و پروژه­های تحقیقاتی جدید هم­چنان در بخش­های مختلف دنیا ظاهر می­شدند. افزایش تدریجی در ابتدا و سپس افزایش زیاد ناگهانی در حجم تحقیقات در این زمینه را می­توان با تعداد اندکی شرح داد. یک مرور کلی که بر اثرات حبس والدین بر کودکان تمرکز داشت 187 مقاله منتشر شده بین 1987 و 2011 را شمارش کرد  که 3 مورد از آنها در دهه 1980، چهل مورد در دهه 1990 و 144 مورد در طول دهه 2000 ظاهر شدند (جانسون و ایسترلینگ، 2012، 344). جستجوی جدیدتر خود ما برای منابع نشان داده است که بیشتر از 260 نشریه جدید درباره خانواده­های زندانیان، خصوصا حبس والدین و کودکان والدین زندانی، بین سال 2012 و سپتامبر 2016 ظاهر شده­اند و تعداد بسیار بیشتری از آن زمان به بعد دنبال شدند. به عبارت دیگر، افزایش تحقیقات در این زمینه شبیه یک منحنی در حال افزایش ثابت و آهسته نبود بلکه یک انفجار ناگهانی و خارق­العاده بعد از سال­های بسیار با حداقل فعالیت بود.
می­توان بیان کرد که بخش بیشتری از کارهای اخیر درباره کودکان و خانواده­های زندانیان بخشی از روند در حال رشد در تحقیقاتی است که به دنبال اثرات و نابرابری­های اجتماعی گسترده­تر مرتبط با استفاده از حبس بود (وسترن، 2006؛ وسترن  و وایلدمن، 2009؛ الکساندر،‌ 2012؛ تراناس و گیردسن، 2008). در ایالات متحده، این توسعه یکی از محصولات طبیعی حبس گروهی بود- یعنی، استفاده از حبس کردن در یک مقیاس پیش از آن در تاریخ جوامع دموکراتیک نادیده گرفته شده بود. این «جهش زندان»[17] حتی آن را برای عادی­ترین ناظر نیز آشکار کرده است که چگونه حبس می­تواند بر جامعه به روش­های بسیار متفاوت و گاهی ­اوقات دقیق تاثیر­گذار باشد و تاثیر­گذار خواهد بود- البته، بسیاری از این اثرات احتمال دارد که با شدت متفاوتی در اکثر حوزه­های قضایی پیدا شوند. همانطور که هاگان و دینوویتز در سال 1999 بیان شده است، در آن زمان «توجه اندکی» به «اثرات جانبی» افزایش استفاده از حبس شده است (هاگان و دینوویتزر، 1999، 121)، چیزی که خود مولفان برای تغییر آغاز کرده­اند و در آن فرایند «تاثیر حبس والدین بر فرزندان» را شاید به عنوان «کمترین پیامد درک­شده و بیشترین پیامد متعاقب تکیه بالا بر حبس کردن در امریکا» شناسایی کرده­اند (هاگان و دینوویتزر، 1999، 122). لیبلینگ و مارونا یک موقعیت مشابه را شش سال بعد در یک بحث درباره اثرات حبس به شکل عمومی در زمانی در نظر گرفتند که به این نتیجه رسیدند که «تاکید تحقیقاتی اندکی بر اثرات حبس کردن بر خانواده­های زندانیان وجود دارد» (لیبلینگ و مارونا، 205، 16).
مطالعات زیادی درباره تاثیر اجتماعی حبس و حبس کردن گروهی از آن زمان به بعد انجام شده­اند و علاوه بر موارد دیگر به ما نشان داده­اند که چگونه زندان­ها و محبس­ها در ایالات متحده «بخشی از یک سیستم تازه از نابرابری اجتماعی را شکل داده­اند» (وسترن، 2006، xi). اخیرا، یک مرور کلی از پیامدهای حبس گروهی توصیف کرده است که چگونه این موارد شامل دامنه گسترده­ای از موضوعات هستند از جمله «پیشرفت­های اقتصادی[18]، بی­خانمانی، سلامت روانی، ناتوانی اجتماعی، موقعیت ذهنی، سلامت فیزیک و مشارکت سیاسی» (فوستر و هاگان، a2015، 696). با این­حال، علاوه بر همه این مسایل، سوال درباره اینکه چگونه «حبس والدین  بر (…) کودکان تاثیر گذار است» دوباره به عنوان مورد تشکیل­دهنده «یک زمینه انتقادی از تحقیقات بیشتر» انتخاب شده است (فوستر و هاگان، a 2015، 696).
علیرغم این موضوع، هیچ شکی درباره این وجود ندارد که چگونه کودکان والدین زندانی شده، به موضوعی از تحقیقات گسترده تقریبا در طول دهه آخر تبدیل شده­اند. در هنگام بررسی گسترش سریع اخیر منابع درباره اینکه چگونه استفاده سریع از حبس بر خانواده و کودکان تاثیر­گذار است، تعدادی از موضوعات متعارف بیان شده­اند: اثرات سلامتی حبس در خانواده (به عنوان مثال، به مورای و همکاران، 2009؛ ویکفیلد و وایلدمن، 2014؛ جونز و وایناینا-وزنا، 2013 مراجعه شود)؛ طرد اجتماعی خانواده زندانیان (از جمله، محرومیت­های میان­نسلی و نژادی (به عنوان مثال، به فوستر و هاگان،b 2015؛ هالسی، 2017؛ وسترن و وایلدمن، 2009؛ ویکفیلد و وایلدمن، 2014؛ سینیک و همکاران، 2014، 391؛ کوندری و همکاران، 2016 مراجعه شود))؛ حقوق (بشر) خانواده و کودکان (به عنوان مثال، به لاگوت، 2016؛ لی، پورتر و کامفورت، 2014؛ اسمیت، 2014؛ دونسون و پارکس، این جلد مراجعه شود)؛ و کارهای اصلاح­گرا و عملی­تر (به عنوان مثال، به نودسن، 2016؛ مینسون، نادین و ایرل، 2015؛ روزیترا و همکاران، 2015؛ اسمیت و گامپل، 2011 مراجعه شود).
موج جدیدی از تحقیقات درباره خانواده­ها و کودکان زندانیان به شکل آشکار ارتباط زیادی برای جرم­شناسی، جامعه­شناسی قانون و جامعه­شناسی مجازات به شکل عمومی دارد- زمینه­هایی از مطالعه که به شکل سنتی و به شکل ویژه به خانواده­های زندانیان علاقه­مند نبودند. حتی جامعه­شناسی منابع حبس به شکل سنتی و به شکل محدودتر بر مجرم و خود تجربه زندان تمرکز داشته است و نظریه­های تاثیر­گذاری را درباره زندانی­سازی؛ رنج­های زندانیان؛ «وزن، عمق و سختی» تجربه شده توسط زندانیان و موارد دیگر توسعه داده­اند (کلمر، 1958؛ کریو، 2011؛ سایکز، 1958). همانطور که در این کتاب مستند شده است، این نظریه­ها را می­توان به شکل کارآمد در خانواده­های زندانیان به کار برد (کامفورت، 2008؛ آیئلو و مک­کورکل، 2017؛ کوتوا، این جلد؛ لانسکی و همکاران، این جلد).
علایم دیگری مبنی بر این وجود دارند که موضوع خانواده­های زندانیان ممکن است در منابع عمومی­تر درباره زندان­ها و مجازات وارد شده باشد (به اسمیت، این جلد مراجعه کنید). اما اگر تعدادی از منابع جرم­شناسی رایج استاندارد را بررسی کنیم به نظر می­رسد که شواهد اندکی درباره این وجود دارند که سوال درباره زندان­ها و خانواده­ها مطرح شده باشد، البته درباره اثرات حبس بحث شده است (به عنوان مثال، به کتاب راهنمای جرم­شناسی آکسفورد، چاپ پنجم، 2012 و چاپ ششم جدید، 2017 مراجعه کنید). زمانی که درباره جامعه­شناسی قانون یا فلسفه مجازات بحث می­شود، حتی شانس کمی برای یافتن مطالب مرتبط در منابع وجود دارد (به اسمیت، این جلد مراجعه شود).
منابع درباره اثرات بر خانواده و کودکان
منابع موجود با فهرستی طولانی از روش­های احتمالی سروکار دارند که از طریق آنها حبس می­تواند بر زندگی خانوادگی تاثیر­گذار باشد و درباره اثرات عینی زیادی بحث کرده­اند که این خانواده­ها و اعضای آنها- والدین، کودکان و سایر موارد- ممکن است تجربه کنند. در این­جا، تلاش خواهیم کرد تا مرور مختصری از تعدادی از موضوعات اصلی در منابع و نحوه دسته­بندی آنها را ارایه دهیم. تعدادی از کلمات کلیدی عبارتند از: فشار اقتصادی، بدنامی (برچسب)[19]،  شرمساری، رفتار، روابط خانوادگی  (خصوصا والد-کودک) و طرد اجتماعی. منابع این موارد و بسیاری از مسایل دیگر را با جزئیات زیاد بررسی کرده­اند، که شامل بحث­هایی درباره این نوع  سوالات  مختلف مانند موارد زیر هستند: مرگ و میر کودکان (ویکفیلد و وایدلمن، 2014، 97ff)، اهمیت شرایط زندان (اسمیت، 2014)، تاب­آوری مراقب (آردیتی، 2012، 132 ff)، تعیین مراقب رضاعی (اندرسون و وایلدمن، 2014)، حبس والدین به عنوان یکی از عوامل ریسک برای چاقی در میان زنان (روئتگر و بوردمن، 2012) و تاثیر بر مشارکت مدنی (لی و همکاران، 2014)، که تعداد اندکی از مثال­ها هستند.
مولفان مختلف تلاش کرده­اند تا موضوعات مختلف ذکر شده در بخش بالا (و بسیاری از موارد دیگر) را به روش­های مختلفی گروه­بندی کنند تا بتوانند اثرات عمومی و کلی حبس بر خانواده­ها را درک کنند. به عنوان مثال، برامن با دو دسته اولیه دریک مقاله درباره خانواده و حبس کردن سروکار داشته است یعنی (a) «هزینه­های حبس کردن» (یعنی، از دست دادن درآمد، از دست دادن کمک به مراقبت از کودک، افزایش هزینه­ها، افزایش استرس و سایر موارد)؛ (b) تغییرات در «سازمان­دهی خانواده» (یعنی، فشار بر روابط، تغییرات در هنجارهای جنسیتی، رفتار و سایر موارد) (برامن، 2002، 118 ff). او در کتاب بعدی خود «گذراندن زمان در بیرون» از سه دسته استفاده کرده است: (a) اثرات حبس بر ساختار و روابط خانواده؛ (b) اثرات مادی بر زندگی اجتماعی؛ و (c) بدنامی (برامن، 2004، 10 f). کوندری و همکاران (2016) با توجه به اثر آردیتی (2012) این اثرات را مطابق با چهار دسته گروه­بندی کرده است: مشخصات جمعیتی و الگوهای شرایط نامساعد (محرومیت) از قبل موجود؛ محرومیت­های انباشته؛ شیوه­های نهادی و اثرات اجتماعی-سیاسی که شامل بدنامی و محرومیت از حقوق[20] می­شوند. هم­چنین، آردیتی بحث خود درباره اثرات حبس کردن بر خانواده­ها را همراه با چهار موضوع دیگر سازمان­دهی کرده است: (a) چیزی که او «اثرات اولیه و ثانویه» می­نامد؛ (b) «جدایی آسیب­زا و فقدان مبهم»؛ (c) فرایند تماس و ارتباطات خانوادگی و در آخر، (d) توان و تاب­آوری خانواده (آردیتی، 2012، 97).
یک مطالعه بریتانیایی تعدادی از مسایل را شناسایی کرده است که اغلب توسط خانواده­های زندانیان تجربه می­شدند که اساسا می توان آنها را به چهار حوزه اصلی تقسیم کرد: (a) روابط خانواده؛ (b) مشکلات مالی؛ (c) بدنام­سازی و (d) تاثیر بر کودکان (کاد، 2008، 47 ff). همانطور که قبلا ذکر شده است، جامعه­شناسی کلاسیک منابع حبس نیز به عنوان ابزاری برای درک و دسته­بندی روشی به کار برده است که نه تنها بر زندانی تاثیر­گذار بود بلکه بر خانواده نیز تاثیر­گذار بود (کامفورت، 2008؛ کوتوا، این جلد، لانسکی و همکاران، این جلد). به عنوان مثال، این مورد شامل استفاده از نظریه گرشام سایکس درباره «رنجهای حبس» است که مطابق با آن، محرومیت­ از آزادی، کالاها و خدمات، روابط جنسی، استقلال و امنیت توسط زندانیان تجربه می­شوند و همانطور که در اصل توسط کامفورت بیان شده است به روش­های خاص توسط خانواده­های آنها نیز تجربه می­شود (کامفورت، 2008، 29). علاوه براین، کوندری در مطالعه خود درباره خانواده­های مجرمان طولانی­مدت به این نتیجه رسیده است که روابط خویشاوندی، نوع جرم و جنسیت مجرم تعدادی از عوامل واسطه اصلی اثرات تجربه شده هستند (کوندری، 2007، 181).
اکثریت­ها آثار در این زمینه به شکل خاص بر فرزندان زندانی تمرکز کرده­اند و هم­چنین، تعدادی از این مطالعات تلاش کرده­اند تا اثرات تولید شده از حبس والدین را دسته­بندی کنند. به عنوان مثال، هاگان و دینویتزر با سه دسته در مرور نوآورانه خود از سال 1999 با سه دسته عمل کرده­اند، یعنی «فشارهای محرومیت اقتصادی، فقدان جامعه­پذیری والدین از طریق مدل­سازی نقش، حمایت و نظارت، و بدنامی و شرمساری برچسب­گذاری اجتماعی» (هاگان و دینویتزر، 1999، 123)کراتشنیت تحقیقات درباره اثرات حبس والدین را به شکل کمی متفاوت در چهار زمینه دسته­بندی کرده است: (a)  دلبستگی ناایمن[21]؛ (b) فشار اقتصادی؛ (c) بدنامی؛ و (d) یادگیری اجتماعی (کراتشنیت، 2011، 831). مورای و فارینگتون در مرور 2008 خود درباره «اثرات حبس والدین بر کودکان» بحث خود درباره روابط احتمالی بین حبس والدین و پیامدهای منفی برای کودکان را همراه با 3 دسته ساختار­بندی کردند: «رفتار ضد اجتماعی کودک»، «مسایل سلامت روانی» و «سایر پیامدهای مخالف» که  مورد آخر شامل موارد کاملا مختلف مانند «اثرات بر نوشیدن الکل در کودکان، مواد، آموزش و استخدام» می­شود (مورای و فارینگتون، 2008). سایر مرورها و مرورهای اجمالی درباره اثرات احتمالی، علاوه بر دسته­های ذکر  شده قبلی، شامل موضوعاتی مانند موارد زیر می­شوند: به عنوان مثال، اثرات حبس بر والد (آیا یک زندانی به یک والد بد تبدیل می­شود؟)؛ اهمیت نظام­های زندان (از جمله احتمالات برای تماس)؛ و تجربه طرد اجتماعی و اجرایی (اسمیت، 2014، 49 ff ).
دسته­بندی اثرات حبس بر خانواده­ها
همانطور که می­توانیم مشاهده کنیم، تلاش­های زیادی برای سازمان­دهی یک تحلیل درباره این وجود دارند که چگونه حبس می­تواند بر خانواده­ها تاثیر­گذار باشد و آنها تفاوت زیادی دارند. هم­چنین، تعدادی از مولفان «اثرات» و «عوامل واسطه» و «عوامل تعدیل­کننده» این اثرات را متمایز کرده­اند- مانند شرایط زندان و خط­مشی­های رفاه ملی- اما خط بین این دسته­ها ممکن است محو شود و البته به این بستگی دارد که چگونه «علل» و «معلول­ها» تعریف شوند و اینکه دقیقا به چه چیزی مرتبط هستند (برای توضیح درباره عوامل واسطه و عوامل تعدیل­کننده به مورای و همکاران، 2014، فصل 3 مراجعه شود). آیا این اقدام حبس یکی از اعضای خانواده، علت انحصاری است و آیا هر مورد دیگر یا عوامل واسطه یا تعدیل­کننده نامیده شوند؟ همانطور که توسط فوستر و هاگان توضیح داده شده است- با توجه به تحقیقات درباره اثرات حبس والدین- به عنوان مثال، اکثر منابع، مسایل رفتاری و پیشرفت آموزشی پایین را به عنوان اثرات (معلول­ها) در نظر گرفته­اند اما «می­توان این پیامدها را به عنوان مکانیزم­های واسطه بالقوه­ای نیز در نظر گرفت که (…) از طریق آنها اثرات غیرمستقیم بیشتر منتقل می­شوند» (فوستر و هاگان، b 2015، 144). به عبارت دیگر، به عنوان مثال، شرایط زندان ممکن است برای خانواده­ها بسیار مهم باشند و ممکن است بتواند به خودی خود اثرات (معلول­ها)  را تولید کنند (یا به وجود آورند). به شکل آشکار، به عنوان مثال، تفاوت گسترده­ای بین محبوس شدن یکی از اعضای خانواده در بازداشت انفرادی صدها یا حتی هزاران مایل دور در مقایسه با زندانی باز شدن یکی از اعضای خود در نزدیکی وجود دارد. سایر عواملی که ممکن است مهم باشند شامل رویکردهای دستگیری پلیس می­شوند که منجر به محرومیت اولیه از آزادی قبل از محاکمه و در طول حبس می­شوند.
علیرغم این موارد، موضوعات زیادی در دسته­های مختلف مطرح شده در بخش بالا تکرار می­شوند و منابع شباهت­های آشکاری را در این مورد نشان می­دهند. در بخش زیر، برای ترکیب تحقیقات موجود و در نتیجه پیشنهاد روشی برای دسته­بندی اثرات و تغییراتی تلاش شده است که درباره آنها بحث شده است. از تمایز بین اثرات، عوامل واسطه و عوامل تعدیل­کننده استفاده کردیم تا یک مدل قابل اعمال­تر و مفید­تر را ایجاد کنیم، هر چند، همانطور که در بالا بیان شده است، همیشه آشکار نیست که در کجا خطی را بین این دسته­ها بکشیم. به نظر نمی­رسد که فهرست ما جامع باشد اما مسایل ضروری بررسی شده در تحقیقات قابل دسترس جاری را شامل می­شود:
اثرات حبس بر خانواده: مسایل اصلی
اثرات اقتصادی/مادی (مشکلات مالی، استخدام، بی­خانمانی و سایر موارد).
تغییرات در روابط و کیفیت خانواده (تغییرات در ساختار خانواده، فقدان تماسی،‌ اثرات بر فرزند­پروری[22] و سایر موارد).
مسایل سلامتی (سلامت روانی، سلامت فیزیکی، مرگ و میر کودکان و سایر موارد).
تغییرات رفتاری در میان کودکان (رفتار ضد اجتماعی و ریسک/مجرمانه و سایر موارد).
اثرات در ارتباط با مدرسه رفتن و آموزش  (فرزندان زندانیان).
طرد اجتماعی، نابرابری و شهروندی (اثرات اجتماعی عمومی­تر و سوالات درباره دموکراسی، حقوق و مشروعیت).
می­توان بیان کرد که برای یکی کردن همه این اثرات در یک دسته با توجه به فرزندان زندانیان و استفاده از عبارت «خوشبختی»[23] تلاش شده است که تا بخشی از یک رویکرد حقوق بشر به وجود آمده است. با این­حال، شاخص­هایی که مواردی مانند «خوشبختی» را اندازه­گیری می­کنند معمولا با تعدادی از مسایل ذکر شده قبلی مانند رفاه مادی، روابط خانوادگی و اجتماعی تعیین می­شوند (اولدراپ و فریدریکسون، این جلد).
همانطور که قبلا بحث شده است، بسیاری از مسایل می­توانند اثرات بالا را تشدید کنند یا کاهش دهند (عوامل تعدیل­کننده) و گاهی اوقات به خودی خود تولید­کنندگان بسیار مهم مشترک این اثرات هستند (عوامل واسطه). دو فهرست زیر بر تعدادی از عوامل مهم در آن زمینه تاکید می­کنند. عوامل تعدیل­کننده[24] عواملی هستند که «ممکن است تاب­آوری یا  آسیب­پذیری نسبت به ریسک را نشان دهند» و ممکن است «جلوتر از عامل ریسک باشند» (مورای و همکاران، 2014، 39). از طرف دیگر، عوامل واسطه «مکانیزم­هایی هستند که توسط آنها اثرات عامل ریسک تولید می­شوند» و آنها همیشه «بعد از عامل ریسک رخ می­دهند و ممکن است از عامل ریسک به وجود آمده باشند» (مورای و همکاران، 2014، 34 و 39).
عوامل واسطه احتمالی- تعدادی از مسایل کلیدی:
بدنامی، گناه (بزه) و شرمساری (از جمله، رازداری، دروغ­ها و عواطف دو سوگرا).
نوع جرم (علت حبس شدن).
شیوه­های پلیس (در طول دستگیری­ها و بازداشت قبل از محاکمه (دادگاه).
نظام­های زندان، برنامه­ها و فرهنگ/شرایط زندان (از جمله فواصل مسافرت)
مدت زمان حبس
عوامل تعدیل­کننده احتمالی- تعدادی از مسایل کلیدی:
تاب­آوری خانوادگی و انفرادی (وضعیت خانوادگی، وضعیت اقتصادی/اجتماعی، شبکه­ها/حمایت).
جنسیت، قومیت و سن
خط­مشی­های رفاه و خدمات اجتماعی
کار سازمان­های غیر-دولتی (NGOها) (حمایت از طرف جامعه مدنی).
در زندگی واقعی و در تحقیقات تجربی ممکن است تشخیص آشکار بین همه این دسته­ها کار دشواری باشد و بسیاری از آنها در هم آمیخته­اند و به هم وابستگی نزدیکی دارند. علاوه براین، البته وزنی که با آن این مسایل و تجارب بر خانواده­ها تاثیر­گذار هستند ممکن است به میزان زیادی متفاوت باشند اما اینکه آنها می­توانند این کار با به شکل فراگیر و زیاد انجام دهند آشکار است. آلیس کافمن در مطالعه خود درباره «زندگی پناهندگی در یک شهر امریکایی» واقعیت جاری و اغلب افراطی زندگی خانوادگی در سایه حبس گروهی در محله­های سیاه­پوست را توصیف می­کند و به ایجاد فرهنگی از بی­اعتمادی و بدگمانی اشاره می­کند که محصولی از چندین مورد از عوامل مذکور است. مطابق با یافته­های کافمن، یک «بافت اجتماعی[25] جدید در شرایط تهدید بازداشت در حال ظهور است: بافتی که با بدگمانی، بی­اعتمادی و شیوه­های پارانویایی رازداری، حیله­­گری و غیرقابل­پیش­بینی­ بودن در هم آمیخته است» (گافمن، 2014، 8)- فرهنگ یا «بافتی» که اغلب «روابط خانوادگی و رمانتیکی را ویران خواهد کرد که اغلب شروع با آنها کاملا شکننده بودند» (گافمن، 2014، 90).
اثرات مثبت
مهم­تر از همه، تعدادی از مولفان نیز به این نکته اشاره کرده­اند که حبس یکی از اعضای خانواده ممکن است برای تعدادی از خانواده تاثیر مثبت داشته باشد- البته گاهی­اوقات، با سایر اثرات منفی همراه است. به عنوان مثال، این مورد ممکن است در وضعیت­هایی صادق باشد که در آن یکی از والدین از اعضای خانواده سوءاستفاده کرده است و یا به شدت معتاد به مواد است (اسمیت، 2014، 187 ff؛ ویلکفیلد و وایلدمن، 2014، 152 f؛ ویکفیلد و پاول،‌ 2016). به عنوان مثال، ‌ویکفیلد و وایلدمن به این نتیجه رسیده­اند که خشونت خانوادگی، اثرات حبس والدین را به شکل چشمگیری تعدیل کرده است و به این نتیجه رسیده­اند که «پیامدهای حبس والدین در صورت وجود سوءاستفاده[26] پیچیده­تر از فقدان وجود سوءاستفاده هستند» (ویک­فیلد و وایلدمن، 2014، 155). یک مطالعه کیفی از کشور پرتقال بر مبنای مصاحبه ها نشان داده است که چگونه حبس گاهی اوقات «می­تواند چرخه­های مخرب سوءاستفاده و خشونت را مختل کند و تا نقطه خاصی و با منابع لازم، توسط اعضای خانواده به عنوان فرصتی برای تغییر مسیرها و ترویج بازسازی روابط در نظر گرفته شود» (گرانیا، 2016، 286). این مورد به سختی جالب توجه است اما با این­حال یک یادآوری­کننده مهم است مبنی بر اینکه با اینکه اثرات حبس کردن بر خانواده­ها اغلب منفی هستند و گاهی­اوقات به شکل قطعی نفاق­افکن هستند، اما آشکار است که همیشه چنین نیست. یک مطالعه امریکایی درباره «کیفیت ارتباط در طول حبس و بعد از آن، نیز منجر به نتایج تقریبا ترکیبی شده است، با اینکه «حبس والدین در دو سال گذشته روی هم­رفته با کیفیت پایین­تر ارتباط گزارش شده توسط مادر (اما نه گزارش شده توسط پدر) (…) در طول تعدادی از متغیرهای پیامد مرتبط بود، اما حبس جاری والدین ارتباط مثبتی با کیفیت ارتباط داشت» (تورنی، 2015، 480). مطالعه به این نتیجه رسیده است که «حبس جاری و اخیر پیامدهای خنثی­کننده برای کیفیت ارتباط است و به شکل عمومی­تر، اینکه سیستم کیفری یک تاثیر قدرتمند را در میان زوج­هایی اعمال می­کرد که روابط را حفظ می­کردند» (تورنی، 2015، 480). هم­چنین، شواهدی درباره این وجود دارند که با ایکه ملاقات با والدین زندانی اغلب به شدت برای کودکان مهم هستند، اما ممکن است تجربه بسیار استرس­زایی نیز باشد و حتی در تعدادی از موارد برای کودکان بیشتر مشکل زا بوده است تا مثبت. در تعدادی از موارد، والدین زندانی­شده بی­ثبات[27] ممکن است زمانی که آزاد می­شوند حتی کودکان خود را فراموش کنند یا از آنها غفلت کنند (اسمیت، 2014،‌ 191).
توضیحات نظری
بررسی کامل همه اقدامات برای ایجاد مدل­های نظری برای تحلیل و توضیح نحوه تاثیر حبس بر اعضای خانواده فراتر از دامنه این مقدمه است، اما مولفان بر دامنه­ای از مسایل مختلف، به عنوان مثال،‌ مانند بدنامی، طرد، نظریه دلبستگی و شرایط زندان تمرکز کرده­اند- به عبارت دیگر- ترکیبی از اثرات و عوامل تعدیل­کننده. یکی از تاثیر­گذارترین مشارکت­ها را در درک این به دست آوردیم که چگونه استفاده از حبس می­تواند بر زندگی خانواده در نظریه «زندانی­سازی ثانویه» مگان کامفورت تاثیر­گذار باشد» (کامفورت، 2008). در این­جا، کامفورت از جامعه­شناسی کلاسیک حبس استفاده می­کند و نظریه کلمر را درباره زندانی سازی از سال 1940 بسط می­کند تا شامل همسران و شریک­های زندگی با تحلیل این شود که «چگونه زنان با شرکای زندانی­شده، دچار زندانی­شدن ثانویه می­شوند، یک شکل کمتر مطلق اما هنوز قدرتمند از ساختار کلمر، که مشتقی از زندانی­ کردن اولیه والدین آنها است و بر آن وابسته است» (کامفورت، 2008، 15). کوندری در مطالعه خود درباره خویشاوندان مجرمان خطرناک از مفهوم بدنامی گافمن استفاده کرد و توصیف کرد که چگونه این خویشاوندان شکلی از «بدنامی ثانویه» را تجربه می­کنند و «مسئول» اعمال خویشاوند خود و حمایت پیوسته خود از مجرم در نظر گرفته می­شوند (کوندری، 2007، 62). خانواده­ها و خویشاوندان مطالعه شده توسط کوندری و کامفورت به شکل آشکار با بسیاری از روش­های زیان­بخش و در طول دوره­های زمانی بسیار طولانی، تحت تاثیر عمیق حبس یک خویشاوند قرار می­گیرند (کوندری، 2007؛ کامفورت، 2008) و تحقیقات کیفی بعدی این یافته­ها را تایید کرده­اند (به عنوان مثال، به آیئلو و مک­کورکل، 2017؛ گرانجا، 2016؛ ژاردین، 2015؛ کوتوا، این جلد مراجعه کنید).
اکثر تحقیقات درباره کودکان زندانیان، علاوه بر موارد دیگر، درباره بدنامی ارتباط با یک والد زندانی­شده نیز بحث کرده­اند (برنستین، 2005، 193؛ مانبای و همکاران، 2015؛ مینسون، 2016؛ مورای و همکاران، 2014؛ اسمیت، 2014). تعدادی از مطالعات از «نظریه دلبستگی» معروف جان­ بالبی استفاده کرده­اند که مطابق با آن جدایی از والدین معمولا برای کودکان مضر است (مورای و فارینگتون، 724 f؛ بژرکه، 1994، 18). مورای و فارینگتون (2008) یک مرور کلی را درباره تعدادی از نظریه­های به کار برده برای توضیح این ارایه داده­اند که چگونه کودکان تحت تاثیر حبس والدین قرار دارند و در بحث خود موارد زیر را در نظر گرفته­اند: نظریه­های آسیب[28]؛ نظریه­های مدل­سازی و یادگیری اجتماعی؛ نظریه­های فشار؛ نظریه­های بدنامی و برچسب­زنی؛ و چیزی که آنها «سایر عوامل واسطه» می­نامند که شامل ادراک درباره مجازات، توضیحات نامناسب و ملاقات زندان می­شوند (مورای و فارینگتون، 2008، 171 ff).
تعدادی از مولفان به روشی علاقه­مند هستند که خانواد­ه­ها و کودکان زندانیان می­تواند طرد اجتماعی و اجرایی را تجربه کنند (مورای، 2006، 208؛ اسمیت، 2014، 79 ff ). در این حالت، هاگان و فوستر چیزی را اتخاذ می­کنند که آنها «یک دیدگاه طرد اجتماعی نظام­مند» می­نامند که «دامنه­های خط­مشی نهادی همپوشان و انتخاب­شده سنجیده چندگانه­ای را تشخیص می­دهد و بر آنها تاکید می­کند که توسط آنها و از طریق آنها کودکان والدین زندانی­شده طرد می­شوند» (هاگان و فوستر، 2015، 82؛ فوستر و هاگان، b 2015، به دنیسون و بسمر، این جلد مراجعه کنید).
سایر رویکردها به دنبال نظریه­سازی درباره این هستند که چگونه اثرات بر خانواده­ها را به بهترین شکل می­توان در ارتباط با مجازات درک کرد. تعدادی از محققان درباره استفاده رایج از عبارت «جانبی» برای توصیف این اثرات انتقاد کرده­اند  (کیرک و ویکفیلد، 2017). کوندری و مینسون بیان کرده­اند که عبارت «آسیب­های همزیستی[29]» به بهترین شکل اثرات بر خانواده­ها را نشان می­دهد. آنها پیشنهاد می­کنند که این آسیب­ها پنچ شخصیت حیاتی دارند که توسط مفهوم «جانبی» کسب نشده­اند: آنها رابطه­مند هستند، آنها با تقابل (دوجانبگی) توصیف می­شوند، آنها غیر خطی هستند، خانواده­هایی که آنها را تجربه می­کنند نمایندگی دارند و صرفا گیرندگان منفعل این اثرات نیستند و تجربه و تاثیر آنها ناهمگن[30] است. آسیب­های همزیستی از مجازات­ حاصل می­شوند اما بخشی از خود مجازات نیستند. با این­حال، کوندری و مینسون بیان می­کنند که باید آنها را به شکل کامل در نظریه مجازات لحاظ کرد، در ابتدا به این دلیل که آنها اثرات معنادار و شدیدی هستند که به دلیل مجازات رخ می­دهند و مورد دوم به این دلیل که آنها حقوق شهروندانی را نقض می­کنند که بی­گناه از خطاکاری هستند (هم­چنین، به کوندری؛ مینسون؛ اسمیت؛ دونسون و پارکس، این جلد مراجعه کنید).
در کل، عمل حبس در طول دهه­های اخیر به شکل گسترده به عنوان یک نیروی قدرتمند مطالعه شده است که به روش­های بسیار مهم و اغلب زیان­بخش به جامعه مرتبط و بر آن تاثیر­گذار است. این مورد به طور یقین با توجه به این درست است که چگونه حبس بر خانواده­ها تاثیر­گذار است. تحقیقات به ما بیان می­کنند که این اثرات در میان حوزه­های قضایی معنادار هستند و شامل مسایلی اعم از اقتصاد و آموزش تا سلامت روانی و فیزیکی هستند.
خانواده­ها و زندان: یک تعریف
اگر بخواهیم در نظر بگیریم که چگونه استفاده از زندان­ها و حبس بر خانواده­ها تاثیر­گذار هستند، به همین شکل آشکار خواهد شد که «زندان» چیست و چگونه یک «خانواده» را تعریف می­کنیم. اغلب، زندان به عنوان یک مکان – معمولا یک ساختمان- تعریف می­شود که در آن گروهی از زندانیان به عنوان مجازات مرتکب شدن یک یا چند عمل مجرمانه در آن قرار می­گیرند. علاوه براین، هدف این نهاد، همانطور که توسط قانون، جرم­شناسی و جامعه­شناسی تعریف شده است و درباره آن بحث شده است،‌ به شکل سنتی توانبخشی، ناتوان­سازی (عدم صلاحیت) و یا بازداری مجرمان (و عموم) از ارتکاب به جرم است یا مطابق با تعدادی از تحقیقات، صرفا ارایه مکافات عادلانه جامعه است. با این­حال،‌ معمولا سیستم­های زندان نیز شامل شکل­های مختلف بازداشت قبل از محاکمه (محبس­ها، زندان­های بازداشتی و سایر موارد) هستند که همیشه در منابع تشخیص داده نشده­اند، البته اثرات این نهادها به طور یقین به بستر جاری نیز مرتبط هستند. بنابراین، برای هدف این کتاب «زندان»، «حبس کردن» و «حبس بودن» به شکل کلی تعریف شده­اند تا نه تنها شامل حبس کردن زندانیان محکوم­شده باشند بلکه شامل بازداشت قبل از محاکمه (حبس کردن بازداشتی) و در اصل، همه شکل­های محرومیت از آزادی باشند که به شکل سنتی در سیستم­های زندان به کار برده شده­اند.
سوال درباره اینکه چگونه «خانواده» را تعریف می­کنیم یک موضوع مورد اختلاف­تر نسبت به سوال درباره این است که چه چیزی حبس کردن را تشکیل می­دهد. در واقع، با اینکه بخشی از مسایل مطالعه شده در این کتاب باید با فقدان نسبی اصلاح، تغییر و توسعه در زمینه­ زندان­ها و مجازات سروکار داشته باشند، اما شک اندکی درباره این وجود دارد که مفهوم «خانواده» و سوال درباره اینکه چه چیزی است، به شکل معناداری در طول سال­های اخیر تغییر کرده است، البته مقیاس این تغییرات وابسته به فرهنگ است.  در واقع، همانطور که توسط ایریرا اشاره شده است، خانواده صرفا یک نهاد اجتماعی نیست، بلکه «یک ساختار ایدئولوژیکی است که پر از نمادگرایی[31] و تاریخ و سیاست خاص خود است» (ایریرا، 2002، 2).
در بسیاری از جاها، خانواده به شکل آشکار «در جهت تنوع بیشتری هم از لحاظ شکل و هم از لحاظ عملکرد حرکت کرده است» (کریس، 2015، 59) و در تعدادی از بخش­های جهان، یک تعریف محافظه­کارانه­ و محدود از خانواده­ها منجر به ایجاد روشی برای درک بسیار آزاداندیشانه­تر از این مفهوم خاص شده است. در نتیجه، انواعی از شکل­های جدید و متنوع از خانواده­ها ظهور کرده­اند، از جمله، نه تنها «خانواده­ هسته­ای سنتی علاقه­مند به جنس مخالف» بلکه «خانوارهای تک سرپرست»، «خانواده­های آمیخته[32] (که شامل خانواده­های ناتنی یا نسل­های مختلف خویشاوند که در یک خانوار زندگی می­کنند») و «ازدواج با همجنس یا شرکای خانگی» (کریس، 2015، 59).
بدون شک افراد زیادی وجود دارند که با این نوع تعریف در حال گسترش و آزاد خانواده مخالف هستند و در انتهای دیگر مقیاس فرهنگ­هایی را داریم که ازدواج­های سنتی[33] را ترجیح می­دهند و  خلاقیت اندکی را در بازتعریف خانواده به عنوان یک نهاد دارند یا هیچ خلاقیتی در بازتعریف آن ندارند. در اکثر دموکراسی­های آزاد، هنوز هم بیان این موضوع عادلانه است که «حداقل در سطوحی، پیوندهای زیستی و زناشویی در درک فرهنگی ما از خانواده به شکل ذاتی باقی مانده­اند» (هولتزمن، 2008، 170). با این­حال، باید نتیجه­گیری کنیم که خانواده­ها، نقش­های آنها، شکل­ها و کارکردها به شکل معناداری در دنیای غربی تقریبا در 50 سال گذشته توسعه یافته است. مطابق با یافته­های هولتزمن «درک فرهنگی از چیزی که به معنای یک خانواده است در سال­های اخیر به شکل چشمگیری گسترش یافته است» و او به تعدادی از تغییرات اجتماعی اشاره می کند که منجر به این شده است (هولتزمن، 2008،‌ 168).  این مورد شامل «افزایش نرخ­های طلاق و ازدواج مجدد»، «زندگی با هم» و «ازدواج و فرزند­پروری پسران و دختران هم­جنس­باز» شده است. این تغییرات به «ارتقای تعاریف گسترده­تر درباره خانواده» کمک کرده است و در نتیجه، «خانواده بیشتر از دو والدین ازدواج کرده و فرزندان زیستی آنها را بازتاب می­کند- برای تعداد زیادی از افراد، شامل خانواده­های ناتنی، زوج­های زندگی­کننده با هم و زوج­های پسران و دختران هم­جنس­باز با کودکان یا بدون کودکان می­شود (هولتزمن، 2008،‌ 168). مطابق با تعدادی از جامعه­شناسان، این ماهیت در حال تغییر خانواده همیشه در خط­مشی­ها و در تحقیقات منعکس نمی­شود: «بخش بیشتری از مطالعات جامعه­شناختی درباره خانواده هنوز هم دو زوج ازدواج کرده بزرگسال از دو جنس مخالف را در نظر می­گیرند که با یکدیگر با نسل (فرزندان) مرتبط زیستی خودشان زندگی می­کنند و «خانواده» را تشکیل می­کنند» (فارل، واندوسه و اوکوبوک، 2012، 296  f ). این مورد در تعدادی از منابع درباره خانواده­­های زندانیان نیز صادق است.
یکی از تغییرات مهم دیگر درباره خانواده­هایی که برای افراد مرتبط به زندانیان اهمیت دارد، تغییر معنادار در فرهنگ های فرزند­پروری[34] است که در طول دهه­های اخیر رخ داده است. به عنوان مثال، تعدادی از مولفان درباره توسعه چیزی صحبت می­کنند که «فرزند­پروری متمرکز» نامیده می­شود (هیز، 1996؛ گرانجا و همکاران، 2014)، به عبارتی، یک فرهنگ فرزند­پروری یا ایدئولوژی، که «انتظارات شدیدی» را از والدین دارد در حالی که پیامدهای، به عنوان مثال، وضعیت اقتصادی، آموزش، سن و قومیت را نادیده می­­گیرد (گرانجا و همکاران، 2014، 1213 f). نیازی به گفتن نیست که این نوع فرهنگ ممکن است باعث شود که مادران و پدران زندانی­شده ناتوان و بدون صلاحیت شوند و حتی از ایده­ال یک والد مسئول و عاشق حذف شوند.
برای هدف این کتاب‌ آشکار است که ارتباطی ندارد که از یک تعریف محدود خانواده استفاده کنیم- یک تعریف دقیق قانونی یا زیستی از خانواده بعید است که تنوع خانواده­های زندانیان را شامل شود و در نتیجه به عنوان یک مکانیزم حذف[35] دیگر عمل می­کند. همانطور که ژاردین توضیح داده است، «باید بر علیه بهره بردن از نمایش­های خانوادگی اقدام کنیم که به راحت­ترین شکل با یک چارچوب طبقه متوسط سفید­پوست متناسب است و تضمین می­کند که صدای همه خانواده­های تحت تاثیر زندانی­شدن در گفتگوهای در حال افزایش درباره نیازهای آن شنیده می­شنوند (ژاردین، 2017، 1). بنابراین، قابل درک است که مطالعه شوارتز و اسکات را دنبال کنیم که «خانواده را به عنوان هر نوع گروه تقریبا ثابت از افرادی تعریف می­کنند که با پیوندهای خونی، ازدواج، فرزند­خواندگی؛ یا با هر نوع ارتباط جنسی بیانگر با هم ربط دارند؛ یا افرادی که صرفا با هم زندگی می­کنند و افرادی که به یکدیگر متعهد هستند و حمایت مالی و عاطفی به یکدیگر ارایه می­دهند» (شوارتز و اسکات، 2007، 3). این تعریف تفاوت زیادی از تعریفی ندارد که در دیکشنری جامعه­شناسی آکسفورد ارایه شده است: «خانواده یک گروه خانگی صمیمی است که از افراد مرتبط به یکدیگر توسط پیوندهای خونی، زوج جنسی یا پیوندهای قانونی تشکیل شده است» (اسکات و مارشال، 2009).
تعدادی از موضوعاتی که در این کتاب ظاهر شده­اند
همانطور که توصیف کردیم، قالب جامع این کتاب، بخش مشترک نهادهای اجتماعی پیچیده مجازات و خانواده است، اثراتی از مجازات که فراتر از مجرمان به خویشاوندان آنها می­رسند و یک دیدگاه جامعه­شناسی کلی که موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و روابط، سلسه­مراتب و قدرت درک آسیب­های اجتماعی مجازات را بررسی می­کند. در این تمرکز کلی، تعدادی از موضوعات نوظهور در فصول کتاب وجود دارند که به شکل زیر هستند.
چارچوب­های تحلیلی و دیدگاه­های چند­رشته­ای
تا حدی این اساس و فرضیه این کتاب است که بر اساس یک رویکرد میان­رشته­ای[36] برای درک تجربه خانواده­های زندانیان است. مولفان رشته­های مختلف را ارایه می­دهند، از جمله قانون، روانشناسی، جرم­شناسی و جامعه­شناسی قانون و با اینکه تعداد زیادی از مشارکت­کنندگان، جرم­شناسان هستند، اما خود جرم­شناسی نیز از دامنه­ای از رشته­­ها در مطالعه جرم و مجازات استفاده می­کند. در اینجا انواع چارچوب­های تحلیلی را پیدا کرده­ایم که از زمینه­های قانون و حقوق بشر، جامعه­شناسی و خط­مشی اجتماعی، مطالعات خانوادگی و آسیب­، فلسفه سیاسی و مجازات و تحلیل تاریخی به دست آمده­اند. هم­چنین، تعداد زیادی از مشارکت­کنندگان از یک رویکرد روش­شناسی استفاده می­کنند که مشارکت مستقیم با خود خانواده­ها را ترجیح می­دهند، به عنوان مثال، از طریق مشاهده و مصاحبه­های عمقی، در حالی که دیگران از داده­های اجرایی یا نظرسنجی  استفاده می­کنند یا خط­مشی و توسعه­های قانونی یا نسخه­های رونوشت محکومیت را تحلیل می­کنند. رویکرد ما بر حسب تعریف متشکل از مشارکت­های بین­المللی از هشت کشور است- اما این مورد، حداقل فراتر از اروپا، بیشتر کشورهای انگلیسی زبانی هستند که در آنها اکثر کار بر روی خانواده­های زندانیان اخیرا تولید شده است. چالش برای آینده باید دانش ما درباره تاثیر گسترده­تر مجازات بر خانواده را فراتر از این کشورها و خصوصا در سراسر جنوب جهانی[37] بسط دهد.
خانواده و اعضای آن به عنوان نقطه شروع
فرقی نمی­کند که از کدام چارچوب­های تحلیلی استفاده شده­ است، تحقیقات درج شده در این کتاب با اعضای خانواده زندانیان به عنوان تمرکز اصلی شروع می­کنند، بر خلاف مطالعاتی که شامل خانواده به عنوان یک مساله جانبی هستند و اولویت آنها زندانی و زندان است. اغلب،‌ این مورد وجود داشت که اعضای خانواده فقط از طریق زندانی و زندان آشکار شوند- زمانی که آنها به عنوان مثال، به عنوان ملاقات­کننده وارد زندان می­شوند یا برای مشارکت مثبت در هنگام آزادی زندانی برای حل و فصل آورده می­شوند. در این­جا، خانواده و اعضای آن نقطه شروعی برای تحلیل­­های ما هستند- تجربه واقعی اعضای خانواده انفرادی به نوبه خود ارزش مطالعه را دارد و نه به عنوان یک مساله «جانبی» یا «فرعی». این مورد سنتی از تحقیقات درباره خانواده­های زندانیان را دنبال می­کند که به شکل چشمگیری در سال­های اخیر تقویت شده است، همانطور که قبلا در این فصل بیان شده است. بنابراین، به عنوان مثال، توماس و کریستین بررسی می­کنند که چگونه زندانیان و اعضای خانواده آنها پیچیدگی­های یک محکومیت به زندان را در طول زمان طی می­کنند و چگونه ملاقات و دیدار در این فرایند ضروری است. تعدادی از مولفان، مذاکره خلاقانه مشارکت خانوادگی و نحوه حفظ روابط در طول یک محکومیت به زندان را بررسی می­کنند (گرانجا، این جلد؛ کامفورت، 2002، 2008؛ ژاردین، 2017). نقطه شروع آردیتی چیزی است که او به عنوان یک «دیدگاه خانواده» توصیف می­کند، با خود خانواده- کودکان و مراقبان آنها» به عنوان واحد تحلیل که گزارش او درباره نابرابری در سطح خانواده را تسهیل می­کند. نودسن با کودکان مصاحبه می­کند و بیان خود آنها درباره تجارب خود را در اولویت قرار می­دهد ولی کوتوا از مصاحبه­ها با شریک مونث زندانیان بلند­مدت استفاده می­کند تا مشکلات خاصی که آنها تجربه می­کنند را شرح دهد. ژاردین درباره اهمیت ارایه یک صدا و رای به خانواده­هایی بیان کرده است که قبلا صدا و رای آنها و گوش دادن به دیدگاه­ها و چشم­اندازهای آنها به حاشیه کشیده شده بود.  هم­چنین، دنیسون و بسمر بر اهمیت مطالعه این مورد تاکید کرده­اند که چگونه خود کودکان زندانیان طرد اجتماعی را تجربه می­کنند- دیدگاه­های کودکان، اغلب در منابع درباره طرد اجتماعی وجود ندارند (هم­چنین، به اولدراپ و فریدریسکن، این جلد مراجعه کنید). همانطور که دنیسون و بسمر نشان می­دهند، تجارب کودکان ممکن است کاملا از تجارب دیگران در خانواده و افرادی در مطالعه آنها متمایز باشد که چیزهایی مانند از دست دادن پدر زندانی­شده، بازی، فعالیت­هایی که آنها با یکدیگر انجام می­دادند را در اولویت قرار می­دهند و به شدت فقدان او را در رویدادهای مهم حس می­کنند.  آنها احساس انزوا و متفاوت بودن از همتایان خود را توصیف کردند و این «از دست­ دادن» شکل یک خسارت عاطفی معنادار را داشت.
نابرابری مقطعی و محرومیت­های مختلف
بخش I این کتاب به شکل خاص بر پیچیدگی­های نابرابری اجتماعی و محرومیت­های مختلف تمرکز دارد و این مورد یکی از موضوعات اصلی در سراسر کتاب است. مدت زمان زیادی است که تشخیص داده شده است که خانواده­های زندانیان شکل­های چند­بعدی و سطح مقطعی نابرابری را تجربه می­کنند (وسترن و پتیت، 2010) و فصل­های این کتاب به دنبال توضیح فرایند­هایی است که آنها در معرض آن قرار دارند و بررسی دقیق چیزی است که آن ابعاد شامل می­شوند و چگونه تجربه و واقعی می­شوند. روش­های مختلفی درباره مفهوم­سازی این نقص وجود دارد و مولفان این کار را با استفاده از مفاهیم مانند طرد اجتماعی (ئنیسون  و بسمر؛ اولدرا و فریدریکسون)، طرد اجتماعی و اجرای (اسمیت)، ایجاد نابرابری­های اجتماعی و حاشیه­نشینی (اردیتی؛ ژاردین؛ توماس و کریستین)، نابرابری خانوادگی (آردیتی) و تهدیدات بر علیه عدالت اجتماعی (کوندری؛ لانسکی و همکاران) انجام می­دهند.
همانطور که ویکفیلد و وایلدمن بیان می­کنند ماهیت نژادی حبس در ایالات متحده (و جاهای دیگر) و اهمیت سیستم عدالت کیفری برای درک سیستم طبقه­بندی[38] امریکایی مدت زمان زیادی است که تشخیص داده شده است. آنها یافته­های کار قبلی خود را بررسی می­کنند که نشان می­دهند که چگونه حبس شدن والدین به یکی از نابرابری های بسیار بزرگ دوران کودکی تبدیل می­شود که یک تغییر بالقوه بسیار زیادی در فرصت­های زندگی آن کودکان را نشان می­دهد. کار آنها این مورد را در ارتباط با مسایل رفتاری دوران کودکی (ویکفیلد و والدمن، 2011)، بی خانمانی (وایلدمن، 2014) و مرگ و میر کودکان (وایلدمن، 2012) نشان می­دهد. در  فصل آنها در این جلد، ویکفیلد و وایلدمن از نیاز برای یک رویکرد دقیق­تر نسبت به نژاد، فراتر رفتن از مقایسه­های سیاه­پوست-سفید­پوست و تفکر درباره این دفاع می­کند که چگونه نابرابری ممکن است در سایر گروه­های نژادی/قومی، از جمله اسپانیایی­ها و امریکایی­های بومی نشان داده شود. آنها بیان می­کنند که لازم است نابرابری را در درون کشورها هم­چنین، در بین کشورها مطالعه کنند، به عنوان مثال،  آنها بیان می­کنند که اختلاف امریکایی-دانمارکی در حبس والدین شبیه اختلاف­های سیاهپوست-سفید پوست در ایالات متحده است. ویکفیلد و وایلدمن بر نیاز برای «تفکر درباره نابرابری به یک حالت کلی­تر تاکید می­کنند از جمله هر دو مورد سایر گروه­های نژادی-قومی و سایر ملل، هم­چنین، بر بررسی تغییرات در تجربه حبس- به جای فقط پیامدهای بیشتر نیز تاکید می­کنند.  در این فصل، هالسی نشان می­دهد که چگونه حبس کردن میان­نسلی راه خود را از طریق خانواده­ها به روش­های بسیار متفاوت با تاثیر ویران­کننده ایجاد می­کند و اینکه در جوامع بومی در استرالیا به شکل چشمگیر نامتناسب است.
ابعاد نابرابری و محرومیت زندگی خانواده­های زندانیان را تقسیم کرده است و این ابعاد با تجارب خود آنها درباره سیستم عدالت تشدید شده است. به عنوان مثال، توماس و کریستین، تحقیقات اصلی درباره ملاقات زندان را انجام داده­اند و با مردان حبس­شده مصاحبه کرده­اند و بررسی کرده­اند که چگونه آن افراد و اعضای خانواده آنها موقعیت­های در حاشیه بودن، طرد اجتماعی و غیر­آشکار (نامرئی­بودن) در جامعه گسترده­تر و در خود زندان را طی می­کنند. اعضای خانواده که در افزایش آشکار بودن (مرئی بودن) و مشروعیت این افراد در زندان نقش اصلی را دارند به شکل عمده زنانی از گروه­های اقلیت قومی و نژادی از لحاظ اقتصادی محروم هستند و توماس و کریستین بیان می­کنند که حاشیه نشینی (در حاشیه­ بودن) خود آنها از طریق تجربه آنها درباره ملاقات زندان پیچیده­تر شده است.
کامفورت تمرکز خود را به مساله جنسیت تغییر می­دهد و اینکه چگونه زوج­ها نقش­های جنسیتی و انتظارات را در طول یک محکومیت زندان و سپس مجددا در هنگام آزادی طی می­کنند، چیزی که اغلب منبعی از تنش و کشمکش است. کامفورت بررسی می­کند که دقیقا چگونه شرکای غیرزندانی زندانیان و زندانیان مذکر، شکل­های خاصی از زنانگی و مردانگی را در طول محکومیت زندان نشان می­دهند و چگونه اجرای ساختارهای قابل قبول جنسیت در طول چرخه حبس و آزاد شدن تغییر می­کند. در بسیاری از فصل­های این کتاب، اعضای خانواده آشکار- و افرادی که حمایت اولیه از زندانیان را انجام می­دهند- زنان هستند و کار و تلاشی  که در حمایت از یک زندانی وجود دارد سایر کارهای مراقبتی را تشدید می­کند و بر زندگی آنها چیره می­شود (کوندری، 2007؛ ژاردین، 2015 و این جلد).
تعدادی از مولفان بیان می­کنند که حاشیه­نشینی لازم است با توجه به فرصت­های مسدود شده برای یک کیفیت معنادار از زندگی درک شود. دنیسون و بسمر، افراد طرد شده اجتماعی را به عنوان افرادی تعریف می­کنند که «فاقد دسترسی به فعالیت­ها و شرایط زندگی یا مشارکت­ در فعالیت­های مهم متعارف در جامعه­ای هستند که در آن زندگی می­کنند». کودکان استرالیایی زندانیانی که آنها مطالعه کرده­اند، موانعی را در مشارکت در فعالیت­هایی تجربه می­کنند که از اثرات مالی حبس، فقدان والدین و پیامدهای عملی مرتبط حاصل شده­اند. هم­چنین، اولدراپ و فریدریکسن طرد اجتماعی را به عنوان یک فرایند پیچیده و چند­بعدی درک کرده­اند و یک دیدگاه کودک-محور را بیان کرده­اند. آنها از داده­های اجرایی برای بررسی تجربه طرد اجتماعی در یک نمونه نماینده از کودکان زندانیان دانمارکی استفاده کردند و تمرکز آنها بر اهمیت روابط و شبکه­های اجتماعی است و آنها را با یک نمونه از کودکان در جمعیت عمومی در دانمارک مقایسه کردند. آنها به این نتیجه رسیدند که آسیب­پذیری در کودکان زندانیان در دامنه­های رفاه مادی، خانواده، مدرسه و فعالیت­های اوقات فراغت بالاتر است.
کوندری از رویکرد قابلیت­­ها استفاده می­کند تا نشان دهد که چگونه خانواده­های زندانیان از دامنه گسترده­­ای از فرصت­ها محروم هستند، از جمله فرصت­های بازی و لذت بردن از فعالیت­های تفریحی و سرگرم­کننده. هالسی بیان می­کند که به زندانیان باید مشارکت پایدار و ساختاربندی شده در فعالیت­های غیر-جزئی (مهم) ارایه ­شوند مانند دوره­های آموزشی چالش برانگیز، مدرن­ترین گزینه­های آموزش/صنعت، کارگاه­های مبتنی بر هنر­های سطح بالا و سرزنده و ورزش­های رقابتی تا بتوانند به شکل واقعی ریسک ناخشنودی زندانی و یا ناکامی آشکار و پرخاشگری را کاهش دهند. او بیان می­کند که از طریق این نوع فعالیت­ها است که زندانیان ممکن است به شکل عینی به خانواده نشان دهند که مطالب «واقعی» برای بحث وجود دارند و رشد شخصی [39]حتی پشت میله­ها نیز ممکن است. آشکار است که فقر و حاشیه­نشینی اقتصادی برای زندانیان و خانواده­های آنها بسیار مهم است، اما کیفیت زندگی بیشتر از بررسی نیازهای اولیه مهم­تر است. در آخر، تحلیل ما درباره نابرابری و محرومیت­های قطع­کننده بر تعدادی از شکاف­ها در دانش ما درباره خانواده­های زندانیان تاکید می­کند. به عنوان مثال،‌ اکثر تحقیقات درباره شرکای زندانیان، روابط با جنس مخالف را بررسی می­کنند- ما آگاهی اندکی درباره روابط آنها با سایر هویت­ها یا جهت­گیری­های جنسی داریم. هم­چنین، دانش اندکی درباره این داریم که چگونه ناتوانی با سایر شکل­های حاشیه­نشینی برای خانواده­های زندانیان برخورد دارد.
خانواده­های زندانیان، دولت و جامعه
بیش از پنجاه سال قبل، سی. رایت میلز ما را به استفاده از تخیل جامعه­شناسی در تشخیص چیزی ترغیب کرد که ممکن است در ابتدا مشکلات خصوصی به عنوان مسایل عمومی به نظر برسند:
«یک مساله یک موضوع عمومی است (…) این ماهیتی از یک مساله است، حتی بر خلاف یک مشکل گسترده، که نمی­توان آن را با توجه به محیط­های روزمره افراد عادی به خوبی تعریف کرد. یک مساله، در واقع، اغلب شامل یک بحران در ترتیبات نهادی است (…) و ممکن است امیداور نباشیم که راه­حل آن را در دامنه­ای از فرصت­های باز برای هر کدام از افراد پیدا کنیم». (میلز، 1959، 9).
گسترش حبس و تشدید محرومیت­های تجربه شده توسط میلیون­ها اعضای خانواده در سراسر دنیا را به طور یقین می­توان به عنوان یک بحران در ترتیبات نهادی درک کرد که راه­حل آنها قرار نیست در سطح انفرادی پیدا شود- چیزی که ممکن است در ابتدا به شکل رنج خصوصی خانواده ظاهر شود و یک خانواده انفرادی باید هزینه پیامدهای یک جرم مرتکب شده توسط یکی از اعضای خانواده خود را پرداخت ­کنند، را می­توان به عنوان بخشی از بحران در سطح جامعه در نظر گرفت. جامعه یک وظیفه اخلاقی و معنوی برای حفاظت از شهروندان بی­گناه را در زمانی دارد که آنها تحت تاثیر اقدامات سایرین یا تحت تاثیر پیامدهای خاصی قرار دارند که از عمل مجازات دولت به وجود می­آیند. کوندری این موضوع را در تحلیل خود درباره تاثیر بی­عدالتی­های اجتماعی تجربه شده توسط خانواده­های زندانیان برای جامعه بررسی می­کند. اعضای خانواده زندانیان انفرادی که از آسیب به عنوان پیامدی از حبس شدن خویشاوند خود رنج می­برند، حقوق انفرادی دارند که نقض شده­اند و الگوهای گسترده­تر از حاشیه­نشینی و تبعیض را تجربه می­کنند که شدید هستند و به شکل­های از قبل موجود مرتبط هستند. همانطور که کوندری بیان می­کند، وضعیت آنها به عنوان شهروندان و توانایی آنها برای مشارکت کامل به عنوان عوامل سیاسی دچار آسیب شده است، با اینکه خود آنها مرتکب جرم نشده­اند یا هیچ بعدی از قرارداد اجتماعی را نقض نکرده­اند.
بخش II‌ این کتاب، روش­هایی را مطرح می­کند که در آن هدف قدرت کیفری، حقوق بشری بنیادی خانواده­­های زندانیان را نفی می­کند.  اسمیت نشان می­دهد که چگونه چشم­انداز یک خانواده و حقوق بشر با توجه به دیدگاه خانواده­ها و کودکان زندانیان به ما این امکان را می­دهد تا حقوق آنها نسبت به حریم خصوصی و زندگی خانوادگی را لحاظ کنیم، حقوق انفرادی کودکان شنیده شود، به بهترین شکل به نفع آن بررسی شود و بر علیه آن تبعیض وجد نداشته باشد. همانطور که اسمیت نشان می­دهد، اغلب، این حقوق در عمل مورد حفاظت قرار نمی­گیرند و تایید این حقوق برای کودکان پیامدهای گسترده­ای برای خط­مشی، شیوه و استانداردهای حقوقی در زمانی خواهد داشت که والدین آنها دستگیر می­شوند، زمانی که آنها محکوم می­شوند و در طول زندانی بودن آنها. اسمیت از جامعه­شناسی مجازات و منابع درباره احساسات عمومی برای نشان دادن مسایل اصلی مشروعیت ایجاد شده در زمانی استفاده می­کند که دیدگاه خانواده توسط دولت نادیده گرفته می­شود. اسمیت بیان می­کند که:
«حقوق بشر توان بالقوه­ای از لحاظ افزایش اعتبار اخلاقی سیستم­های عدالت کیفری با قابل احترام­­تر کردن آنها درباره گروه­های آسیب­پذیر دارد. هدف اصلی حقوق بشر در کل، حفاظت از مردم در برابر سوء استفاده از طرف دولت است و مطالعات درباره احساس عمومی آگاهانه درباره عدالت تقریبا به ما نشان می­دهد که مردم معمولا به گروه­های حاشیه­ای و محروم احترام می­گذارند و می­خواهند به آنها کمک کنند. علاوه براین، تقویت حقوق و حفاظت از خانواده­های زندانیان در برابر سیستم عدالت کیفری به نوبه خود در شکل­گیری دیدگاه و درک جامعه درباره این گروه از مردم  کمک خواهد کرد و با انجام این کار به شکل بالقوه انسجام اجتماعی را افزایش خواهد داد».
به عنوان مثال،‌ این نوع رویکرد در نروژ اتخاذ شده است که در آن قانون زندان حقوق کودکان زندانیان را با تعیین قانونی حقوق کودکان برای تماس با والدین خود به عنوان یک اصل عمومی تشخیص داده است و الزامی کرده است که «کودکان توجه ویژه­ای را در طول حبس والدین خود دریافت خواهند کرد» (اسمیت، 2014، 233). لوکس و لوریرو، در فصل خود نشان داده­اند که با اینکه اسکاتلند از کنوانسیون ملل متحد در حقوق کودکان در قانون داخلی خود استفاده نکرده است، اما پیشرفت بیشتری را نسبت به سایر بخش­های بریتانیا در جستجوی بررسی آن حقوق کرده است، البته هنوز مسیرهایی برای ادامه وجود دارند. برعکس، دونسون و پارکس بیان می­کنند که دولت ایرلند توجه اندکی را به حقوق کودکانی کرده است که یکی از والدین آنها در زندان است. با این­حال، این یک پیشرفت عمومی در حقوق کودکان در ایرلند با توجه به یک دیدگاه اصلاح قانون و خط­مشی است. کودکان زندانیان در آموزش یا خط­مشی حمایت از کودکان، هم­چنین، در عدالت کیفری گسترده­تر و شیوه دادگاه شناسایی نشده­اند. هر دو مورد دونسون و پارکس و مینسون در این جلد نشان می­دهند که کودکان به این علت که از طریق حبس شدن از یکی از والدین خود جدا می­شوند حقوق آنها به همان روشی که کودکان توسط اقدامات دیگر مجزا می­شوند لحاظ نمی­شوند. همانطور که مینسون بیان می­کند، کودکان در جامعه یکی از کم قدرت­ترین و آسیب­پذیرترین گروه­هایی هستند که نمی­توانند برای حقوق خود برای قابل احترام بودن مبارزه کنند- تاکید بر حقوق کودکانی که والدین آنها محکوم شده­اند و نقض وظیفه مراقبتی که دولت در جهت آن کودکان دارد ضروری است.
لانسکی و همکاران، تجارب خانواده­های زندانیان را از طریق یک چارچوب جامعه­شناسی تحلیل می­کنند که بر رسیدن قدرت کیفری به زندگی خانواده­ها تمرکز دارد. آنها از مفاهیمی از جامعه­شناسی زندان و تحقیقات اولیه در انگلیس برای نشان دادن این استفاده می­کنند که چگونه عمق، وزن، پهنا و محکم بودن قدرت کیفری به روش­های بسیار خاصی توسط اعضای خانواده تجربه می­شوند. لانسکی و همکاران بیان می­کنند که این رنج­ها بسیار شدید (مانند شوک و عواطف شدید دیگر در هنگام دستگیری و محکومیت) و مزمن (نگرانی­ها و دشواری­های بلند­مدت) هستند. هر دو مورد اسمیت و ژاردین یکی از اثرات نگران­کننده بر خانواده­های زندانیان را بررسی می­کنند که از تعاملات منفی تکراری با کارکنان زندان حاصل می­شود: آسیب به احساس آن خانواده­ها درباره مشروعیت نهادهای دولت. اسمیت نوعی از «دنیای وارونه» را  برای خانواده­ها توصیف می­کند که در آن نمایندگان رسمی جامعه به جای اینکه منابعی از حمایت باشند به دشمنان تبدیل می­شوند. ژاردین در تحقیقات خود درباره خانواده­های زندانیان در اسکاتلند به این نتیجه رسیده است که تعاملات منفی بین خانواده­ها و زندان منجر به روابط خصومت­آمیز «ما و آنها» شده است که برای هر دو مورد مشروعیت و شهروندی آسیب­زا بودند.  همانطور که ژاردین نشان می­دهد، تعاملات خصومت­آمیز ممکن است انباشته شوند و ممکن است از سایر تعاملات با آژانس­های دولتی مانند آژانس­های انتفاعی یا مددکاران اجتماعی[40] حاصل شوند و در نهایت منجر به افراد حاشیه­نشین اجتماعی شوند که حتی بیشتر از این هستند. همانطور که اسمیت بیان می­کند،  بیزاری از جامعه و آژانس­های دولتی ممکن است منجر به طرد اجتماعی و اجرایی خانواده­ها شود.
تعدادی از مولفان در این کتاب بیان می­کنند که دولت تعهداتی نسبت به کودکان و خانواده­های زندانیان در نتیجه پیامدهای منفی دارد که از مجازات زندانی حاصل می­شود. مینسون (2017) با توجه به یافته­های بولو (2014) بیان کرده است که باید این سوال را در نظر داشت که آیا تعهدات باقی­مانده از نقض حقوق شهروندانی به وجود می­آید که از حبس کردن آسیب دیده­اند یا خیر. این تعهدات ممکن است شامل کمک مالی، کمک به تهیه مسکن و شرایط بهتر ملاقات­ها باشد. در واقعیت، اکثر کشورها نمی­توانند این اقدامات را به شکل مناسب انجام دهند و در بریتانیا، تقریبا کل حمایت مستقیم برای خانواده­های زندانیان از طریق بخش اختیاری ارایه داده می­شود.
یکی از زمان­هایی که دولت باید تعهدات خود نسبت به کودکان را لحاظ کنند در نقطه محکومیت است. مینسون در فصل خود نشان می­دهد که هر دو مورد قانون موضوعه[41] و دستورالعمل­های محکومیت در انگلیس و ولز بیان می­کنند که قاضی­ها باید رفاه وابسته­های کودک را در موارد محکومیت بزرگسالان در نظر گیرند، اما تحقیق او نشان می­دهد که این مورد همیشه رخ نمی­دهد و قوه قضایی دادگاه کراون درک محدودی درباره پیامدهایی دارد که در کودکان مادران زندانی­شده به وجود می­آیند. شواهد از سایر کشورها نشان می­دهند که این مورد را می­توان به شکل موفقیت­آمیز با مجازات منحصر به فرد برای والدینی انجام داد که مراقبان اصلی دارند. مینسون یک مفهوم کمونیستی درباره عدالت را با توجه به یافته­های نیکولا لیسی (2003) بیان می­کند که پیامدهای گسترده­های مجازات و رنج افرادی را در نظر می­گیرد که با زندانیان مشارکت دارند.
نودسون «نامرئی­بودن سیستمیک» کودکان زندانیان را در کانادا توصیف می­کند که از طریق خانواده­های خود کودکان، جوامع آنها در سیستم زندان و در جامعه گسترده­تر پیگیری می­کند. او از مفهوم پوردیه-وائوگنز و ایباچ (2008) درباره «نامرئی­ بودن تقاطعی» استفاده می­کند تا توضیح دهد که چگونه اعضای گروه­های حاشیه­ای می­توانند به شدت از لحاظ اجتماعی از طریق فرایند­های بدنام­سازی و طرد به هم وابسته نامرئی شوند (نادیده گرفته شوند). منافع کودکان زندانیان به شکل فرعی هستند و این نامرئی بودن این مطلوبیت را برای سیستم عدالت کیفری دارد زیرا لازم نیست هیچ نوع مسئولیتی را تشخیص دهد که ممکن است برای خانواده­ها داشته باشد.
ناهمگنی و پیچیدگی خانواده­های زندانیان
خانواده­های زندانیان یک گروه همگن نیستند و به روش­های زیادی متفاوت هستند – از لحاظ اجتماعی-اقتصادی، از لحاظ سنی، جنسیت، قومیت، روابط جنسی و موارد دیگر. همگی آنها به شکل یکسان تحت تاثیر تجربه حبس شدن یک خویشاوند نیستند. تعدادی از اعضای خانواده ممکن است خود مجرم باشند و دیگران به شکل کامل مطیع قانون[42] باشند.  تجارب واقعی آنها ممکن است بر حسب نوع (انواع) جرم­های مرتکب­شده، سوابق کیفری، مدت زمان محکومیت، نوع زندان، جنسیت و رابطه خویشاوندی متفاوت باشد که تعداد اندکی از مشخصات مهم هستند. ممکن است بیان کنیم که تفاوت­هایی بین خانواده­ها، در خانواده­ها و در بین افراد در زمان­های مختلف وجود داشته باشند. همانطور که لانسکی و همکاران بیان کرده­اند، لازم است درباره این بیشتر آگاهی داشته باشیم که چگونه تجارب خانواده­های زندانیان در طول زمان تفاوت دارند و فقط نباید این مورد را به عنوان یک شرایط ایستا و ساکن در نظر بگیریم.  خانواده­ها در طول فرایند عدالت کیفری، از زمان دستگیری تا فرایند­های دادگاه و محاکمه، تا محکومیت، حبس، مجازات­های اجتماعی و در هنگام آزادی تحت تاثیر قرار دارند.  تجارب آنها در طول این فرایند­های مختلف بعید است که ثابت باقی بمانند. به عنوان مثال، کامفورت بر چالش­ها، ناکامی و ناامیدی تاکید می­کند که ممکن است با بازگشت مردان از زندان به خانواده­های خود همراه باشد- «دوره بعد از آزادی پر از عواطف پیچیده، تعارض­های میان فردی و یک احساس فراگیر از مایوس شدن- از خود، شریک خود و جامعه در کل است».
مینسون توجه ما را به این ناهمگنی[43] در تجربه کودکان زندانیان جلب می­کند، که تعدادی از آنها ممکن است اثرات اندک یا حتی اثرات مثبتی را از حبس والد تجربه کنند ولی در افراد زیادی، تاثیر منفی تشدید می­شود. تعدادی از کودکان ممکن است عوامل حمایتی مانند دلبستگی­های ایمن و ترتیبات مراقبتی ثابت داشته باشند و سایرین ممکن است تاب­آوری بیشتری داشته باشند که همه آنها ممکن است در طول زمان تغییر کنند و تغییر­پذیری بیشتری را تولید کنند. با این­حال مینسون بیان می­کند که علیرغم این تغییر­پذیری، اکثر مطالعات انواع گسترده­ای از پیامدهای منفی برای کودکان زندانیان را پیدا کرد­ه­اند. زمانی که مادر آنها زندانی می­شود، همه ابعاد زندگی آنها تحت تاثیر قرار می­گیرند- آنها فقدان مراقب اصلی خود، خانه خود را تجربه می­کنند و شکل­های مختلف حاشیه­نشینی اجتماعی و تهدیدات برای هویت را تجربه می­کنند که مینسون آن را «سوگ درهم­آمیختگی»[44] توصیف می­کند» (مینسون، 2017). همان تغییر­پذیری در پاسخ را می­توان به شکل عمومی در خانواده­ها پیدا کرد- افراد پاسخ متفاوتی را به شرایطی می­دهند که خود در آن قرار می­گیرند و ممکن است با عواملی مانند امنیت اقتصادی یا مزیت طبقه و سرمایه اجتماعی تاب­آوری بیشتری داشته باشند یا محافظت شوند.
بخش III‌ این کتاب از مجموعه­هایی از مطالعات دست اول درباره خانواده­های زندانیان استفاده می­کند که نیاز برای کارهای تجربی دقیق را نشان می­دهد تا تجارب واقعی خانواده­های زندانیان را بررسی کنند و پیچیدگی­های آنها را درک کنند. به عنوان مثال، هوتون از یک مقابله بین تجربه شخصی که یکی از اعضای خانواده را در زندان ملاقات می­کند و روشی که به عنوان یک ملاقات­کننده «رسمی» برخورد می­­شود استفاده می­کند، به عنوان محقق وارد زندان می­شود. هوتون بیان می­کند که بدنام­سازی خانواده­های زندانیان در زندان­ها نهادینه شده است و «بدنامی ادب و مهربانی»[45] (کافمن، 1969) در قوانین ملی و رویکردهای محلی زندان­ها و شیوه­های ملاقات آنها مجسم شده است. او نشان می­دهد که چگونه خانواده­های زندانیان شیوه­های نامطلوب­تر و تبعیض­آمیز را در مقایسه با ملاقات­کننده­های رسمی زندان تجربه می­کنند، علیرغم این حقیقت که هر دو گروه به عنوان افراد خارجی وارد زندان می­شوند. هوتون بیان می­کند که «این مورد با روش مشکل­سازی تقویت می­شود که همه این اقدام­های تبعیض­آمیز به شکل جسمی عمل می­کنند؛ آنها یک درگیری نزدیک­تر با بدن­های افرادی را اجباری می­کنند که به شکل صمیمی­تر با زندانیان در ارتباط هستند نه افرادی که صمیمی نیستند. قوانین این امکان را می­دهند تا بدن ملاقات­کنندگان  اجتماعی با دقت جستجو شوند و در معرض بازرسی بیشتری در زمین­های زندان قرار گیرند».
به تحقیقات و داده­های دقیق­تر نیاز داریم تا این امکان را به ما دهند که این پیچیدگی­ها و تغییر­پذیری را بیشتر بررسی کنیم. ویکفیلد و وایلدمن این مورد را در فصل خود جمع می­کنند: «بسیاری از مطالعات در این جلد، ناهمگنی معنادار تجاربی را نشان می­دهد که معمولا در کار کمی پنهان هستند. به عنوان مثال، تجربه بازداشت به میزان زیادی در بین نوع امکانات و حوزه­ قضایی متفاوت است و حتی زندانیان در همان واحد ممکن است تجارب حبس شدن بسیار متفاوتی را داشته باشند (کریو، 2009؛ کوتوا، این جلد؛ شائفر و همکاران، آماده ارایه) و هم­چنین جهت­گیری کاملا متفاوتی در جهت حفظ تماس خانوادگی داشته باشند (گرانجا، این جلد). کار اخیر بخش اندکی را برای تشخیص بین محبس و حبس بودن در زندان (به اپل، 2016؛ وایلدمن و همکاران، 2016 مراجعه شود) یا حبس از سایر شکل­های تماس عدالت کیفری مانند دستگیری یا محکومیت انجام داده است (به سوگی و تورنی، 2017 مراجعه شود). کاربرد خلاقانه روش­های جدید و مجموعه­های داده­های اصلی زمینه را در جهت جلو سوق داده است اما هنوز هم سوالات زیادی درباره این وجود دارند که نمی­توان آنها را با  زیرساختار داده­ها در ایالات متحده پاسخ داد».
در حال حاضر، خانواده­های زندانیان یک موقعیت غریب از افزایش آشکار بودن در حوزه دانشگاهی (همانطور که در این فصل توصیف شده است)، همراه با یک نامرئی بودن مداوم را تا جایی اشکال کرده­اند که دولت­های زیادی در سراسر دنیا با آنها سروکار دارند (البته تغییراتی در میزان این مورد وجود دارد). همانطور که اسمیت در این فصل بیان کرده است، دیگر نمی­توانیم این خانواده­ها را توسط جامعه تحقیقاتی در زمانی «فراموش شده» توصیف کنیم که در منابع دانشگاهی رشد را مشاهده می­کنیم، با این حال، هنوز هم آنها بسیار فراموش­شده هستند و توسط نهادهای رسمی جامعه طرد می­شوند. خانواده­های زندانیان اغلب حمایت عمومی را جمع نمی­کنند (البته گاهی اوقات دلسوزی بیشتری به کودکان زندانیان ارایه می­شود)-خویشاوندان زندانیان به ندرت مبارزه انتخاباتی می­کنند یا یک چهره عمومی را ارایه می­دهند- و این احتمال وجود دارد که به تنهایی موقعیت خود را کنترل کنند یا فقط از طریق NGOهای ویژه کمک دریافت کنند. بدنامی و حاشیه­نشینی طرح شده توسط مولفان در این کتاب تا میزانی خانواده­های زندانیان خاموش می­کند و غفلت اتفاقی از طرف دولت را تسهیل می­کند. با این­حال، محرومیت­های زیاد حاصل از حبس کردن و پیامدهای نابود­کننده مجازات برای شهروندان بی­گناه باید مورد توجه همه در جامعه باشند. هدف ما در این کتاب این است تا در تحلیل جامعه­شناسی مداوم درباره این نقش داشته باشیم که چرا این موضوع مهم است و از یک جامعه­شناسی جامع برای مجازات دفاع کنیم که خانواده (یکی از مهم­ترین نهادها در جامعه) را به عنوان مورد اصلی در این تلاش در نظر می­گیرد.

دانلود اپلیکیشن مهر حامی

dn-app2
dn-app3-01

انجمن حمایت زندانیان مرکز در سال 1320 با هدف کمک به زندانیان و خانواده آنان تشکیل و در سال 1360 با اصلاحات بعدی و تصویب شورای عالی قضایی به فعالیت خود ادامه داد.

  • سازمان زندان های کشور
  • اداره کل زندان های استان تهران
  • کمیته امداد استان تهران
  • پایگاه اطلاع رسانی قوه قضائیه
  • سازمان زندان های کشور
  • اداره کل زندان های استان تهران
  • کمیته امداد استان تهران
  • پایگاه اطلاع رسانی قوه قضائیه
  • صفحه اصلی
  • تماس با ما
  • معرفی انجمن
  • ثبت نام کاربران
  • صفحه اصلی
  • تماس با ما
  • معرفی انجمن
  • ثبت نام کاربران

آدرس

تهران- میدان هفتم تیر- خیابان کریم خان زند- خیابان سنایی- پلاک25 – کد پستی 1585655413

تلفن

021-88835321-5

ایمیل

info@hemayatzendanianmarkaz.ir

© تمامی حقوق این سایت متعلق به انجمن حمایت زندانیان مرکز می باشد

Facebook Twitter Youtube

خانه

مددجو

پویشها

خدمات

اخبار