جیب خدا
شاید بارها این کلمه را همه جا در ذهنمان و در صحبت هایمان استفاده ها کردهایم و خیلی از ماها مثلاً خود بنده فقر را با تمام وجود حس کردهام اما این فقر و فقیری مراتبی برای خودش دارد. برخی ها فقر مالی دارند، برخی ها فقر عاطفی دارند و هزاران فقر دیگر؛ اما فاجعه زمانی است که چند فقر در یک جا جمع شود و به انسان روی بیاورد و هیچ پشتوانه ای نه خانوادگی و نه اجتماعی و نه مالی و نه عاطفی داشته باشیم.
این را نوشتم تا ماجرایی را برایتان تعریف کنم. خداوند متعال به بنده حقیرش توفیقی عنایت فرمود که در مقطعی از خدمت خود را خدمتگزار قشری باشم که اکثراً تمامی فقرها را یکجا دارند. زندانیان و خانواده هایشان و بویژه فرزندان آنان. خدا را شاکرم که این عنایت بسیار بزرگ را در حق این بنده حقیرش داشته که توفیق دارد در زمینه تعمیر و احداث منازل این قشر بی بضاعت با استفاده از امکانات خیرین و نیروی کار خود زندانیان تاکنون در دو استان هرمزگان و مازندران حدود بیست و چهار باب منزل مددجوی را تعمیرات اساسی یا احداث نماییم.
و اما اعتقاد بنده این است که وقتی کاری را میخواهی برای خدا و برای رفاه بندگان خدا شروع کنیم فقط شروع آن کار را می بینی؛ بقیه معجزه وار و به دست افراد مختلفی انجام و به نتیجه میرسد.
بارها این تجربه را داشته ام که فقط خانواده نیازمند را شناسایی و طرح موضوع کردهام و بقیه کارها به لطف خداوند متعال توسط بندگانش انجام و به ثمر رسیده است.
اخیراً توفیقی داشتم در معیت تعدادی از همکاران در محل سکونت خانواده مددجوی که به جرم سرقت در زندان به سر میبرد در شهرستان بهشهر حضور پیدا کنم. صحنه عجیب و تاسف بار و رقت باری را دیدیم که ۶ نفر بچه قد و نیم قد در یک خرابه ای زندگی می کردند که وضعیت ساختمانی و بهداشتی به قدری نامناسب بود که دل هر انسانی را به درد می آورد. خانه که خرابه ای با بلوک سیمانی بدون گچ ساخته شده بود و سقف آن با چوب و تیکه پاره های بنرها و نایلون که همه جای آن سوراخ سوراخ بود پوشیده شده بود.
زیر این چنین سقفی خانواده هفت نفره در حال گذران زندگی بودند. خانهای که نه برق داشت ، نه آب لولهکشی و نه گاز و سایر تاسیسات.
وقتی از مادر خانواده میپرسم که محل درآمد و معیشت شما چیست؟ آهی میکشد و میگوید: دخترم بچهها را نگه می دارد و من هم در خانه مردم کار میکنم و یک نان بخور نمیر جهت سیر کردن شکم بچه هایم در می آورم.
راستش خیلی حالم گرفته شد. من فقر دیدهام و با فقر و نداری آشنا هستم. ولی اینطور فقر ندیده ام. تصور می کردم اگر دو دقیقه باران بگیرد و یا در زمستان اگر هوا سرد باشد تکلیف این شش نفر بچه چه خواهد بود؟! لذا بر اساس اعتقادی که دارم به اینکه اگر کار خیر را شروع کنی بقیه کارها را خداوند متعال به سرانجام میرساند؛ همانجا به همکارانم گفتم که خانه ای را برای این خانواده اجاره کنند و زمینی که فعلاً در آن ساکن هستند صاحب زمین را پیدا کنند. چون به گفته آن خانم صاحب ملک این زمین را به آنها بخشیده است.
با پیگیری ها صاحب ملک پیدا شد و طی هبه نامهای زمین را به آنها بخشیده و فی المجلس چون نیاز به خاک برداری و تخلیه داشت از همکارانم با یکی از مهندسین شرکت راه سازی برای خاکبرداری تماس گرفت و ایشان با پذیرش خاکبرداری توسط چندین خیر جهت انجام بقیه امورات تصمیماتی گرفته شد. از جمله نقشه کشی توسط دفتر فنی اداره کل زندانها که آن هم در عرض دو روز انجام شد و به دنبال آن جلسهای که با مدیرعامل محترم کارخانه سیمان نکاء جهت اشتغال زندانیان داشتم وقتی موضوع را به ایشان تعریف کردم همانجا دستور داد هر چقدر سیمان نیاز باشد
برای ساخت این خانه و سایر خانه هایی که از این به بعد جهت زندانیان ساخته می شود سیمانش را تامین نماید و در این جلسه مدیر داخلی کارخانه نیز اعلام نمود که کارهای آهنگری و ساخت در و پنجره را انجام میدهد و فی المجلس رئیس حراست کارخانه آدرس محل را از بنده برای بازدید و اقدام گرفت.
بعد از ظهر همان روز رئیس حراست کارخانه با بنده تماس گرفت و اظهار داشت که از محل بازدید و همه امورات مربوط به ساخت این خانه را برعهده میگیرد و همان روز یکی از همکاران تماس گرفت و گفت که لوازم خانگی و فرش و تلویزیون را یکی از خیرین بر عهده گرفته است.
آری کاری شروع شد و بدون هیچ دخالتی و هیچ هزینه ای از سوی خودم و با اراده زیر مجموعه در حال انجام است.
باز هم خداوند متعال یکی از معجزات کرامت بی انتهایش را به رخ این بنده حقیر کشید و این باور همیشگی ام را تقویت کرد و آن اینکه دعوت و فقط کار خیر را شروع کن بقیه اش با خود خداست و اگر هزینهای داشته باشد از جیب خداست.
خداوندا دوست دارم این مهربانیت را مستدام حس کنم.
علی استادی مدیرکل زندانهای استان مازندران