ما امیدواریم این نشریه به نوجوانانی که اقوام شان گرفتار زندان شده اند، یاری برساند. ممکن است شما احساس انزوا و تنهایی داشته باشید و ندانید که چگونه یک پشتیبان برای خود پیدا کنید یا فرصت صحبت با سایر نوجوانانی که در موقعیت شما هستند را به دست آورید. ممکن است سوالاتی در ذهن داشته باشید یا به دنبال اطلاعات بیشتری در مورد این باشید که چه اتفاقی برای افرادی می افتد که دستگیر می شوند، به دادگاه می روند یا زندانی می شوند.
“فکر می کنم بهترین حالت این است که این خبر را از خانواده خود بشنویم، نه از روزنامه ها یا جایی دیگر”
نوجوانی 12 ساله، برادر در زندان
دستگیری و جرم
داستان هایی واقعی
ممکن است دیدن صحنه ی دستگیری یکی از اعضای خانواده شما را ناراحت کند، نگران شوید که باید به مردم چه بگویید، از اینکه کسی چیزی به شما نمی گوید عصبانی باشید و یا شاید حتی دستگیر شدن یک عضو خانواده به شما احساس آرامش دهد!
پلیس به خانه ما یورش آورد تا برادرم را دستگیر کند ولی کسی خانه نبود. ما به خانه آمدیم و دیدم بر اثر بورش پلیس، خانه زیر و رو شده است. همه چیز به هم ریخته بود و صحنه ی وحشتناکی بود. این اصلا خبر خوشایندی نبود. روزنامه ها و تلویزیون مدام به این مسئله می پرداختند و حتی آدرس خانه ی ما را نیز درج کرده بودند که اصلا کار درستی نبود. شرایط خیلی سختی بود. نمی توانستم بخوابم و اصلا نمی دانستم چه خبر است. حس می کردم دارم خواب می بینم!
نوجوانی 16 ساله، برادر در زندان
“دستگیری پدرم باعث جنگ و جدل های بسیاری در خانواده شد. همه دوباره از دستش عصبانی بودند. مادرم اول از این قضیه خبردار نشده بود تا آنکه کسی خبر را به گوشش رساند. اوایل ناراحت شده بودم و دلم برای پدرم تنگ میشد اما احساس شرم هم می کردم و نمی خواستم خبر دستگیری پدرم را به هیچکس بگوییم. هیچکس هیچ اطلاعاتی در مورد اینکه پدرم کجاست و چه اتفاقی برایش می افتد را به ما نداد”
نوجوانی 15 ساله، پدر در زندان
بازداشت قبل از دادگاه
“مادرم به مدت 6 ماه قبل از جلسه ی دادگاهش در بازداشت بود. من به دادگاه نرفتم چون به خاطر سن پایینم اجازه ی حضور نداشتم. من می خواستم که به دادگاه بروم چون باید از همه چیز مطلع می شدم و چون هیچکس از من به مادرم نزدیک تر نیست. حضور من باعث دلگرمی مادرم میشد. من حس کردم از نظر آن ها این قضیه هیچ ارتباطی به من نداشت و اصلا من را مد نظر قرار ندادند”
16 ساله، مادر در زندان
دادن خبر به اعضای خانواده و دوستان
باید به مردم چه گفت؟ بهتر است قضیه را مخفی نگه داریم؟ آیا باید به دوستان خود بگوییم؟ ممکن است آنها خودشان از طریق Facebook، Twitter، تلویزیون یا روزنامه ها از این قضیه مطلع شوند پس بهتر است با آنها صادق باشیم. ممکن است خود آنها نیز یکی از اقوام شان در زندان باشد و بتوانند کاملا با ما همدردی کنند.
آن اوایل به دوستانم مسئله را گفتم ولی به همکارانم نگفتم. اکنون به همکارانم نیز گفته ام و از این مسئله خجالت نمی کشم. با این حال باید مراقب باشید که این مسئله را به چه کسانی می گویید. بعضی ها بعد از شنیدن چنین خبری نگاهشان به شما طعنه آمیز خواهد شد. اما الان حتی اگر راجع به من فکرهای بد هم بکنند برایم اهمیتی ندارد. با این حال من هنوز مراقبم که این مسئله را به هر کسی نگویم. من محتاطم. اول باید طرف مقابلم را بشناسم تا چنین مسئله ای را با او در میان بگذارم. من حمایت لازم را از دوستان و خانواده ام دریافت کردم. از این لحاظ مشکلی نبود.
نوجوانی 18 ساله، پدر در زندان
هیچکدام از ما نمی دانستیم چرا پدر زندانی شده است. آنها به ما گفتند که سن ما خیلی پایین است و وقتی بزرگتر شدیم، همه چیز را به ما می گویند. هنوز هم در مورد این مسئله با ما صحبت نکرده اند. آنها نگرانند که اگر مسئله را به ما بگویند، ما داستان را به گوش بچه های کوچکتر خانواده می رسانیم و به همین دلیل صلاح دانسته اند که ما از هیچ چیز مطلع نباشیم
فرزندان 13 و 14 ساله، پدر در زندان
“مامانم به من و خواهر بزرگترم گفت که پدرم سه سال به زندان افتاده است……… و به بچه های کوچکتر گفت که پدرم رفته است تا برای ملکه کار کند! خانواده کمی کمک کرد!”
نوجوانی 12 ساله، پدر در زندان
حفظ ارتباط
در ارتباط بودن با کسی که به زندان افتاده است می تواند دشوار باشد. آدم نمی تواند هر وقت دلش خواست تلفن را بردارد و یا به سراغ Facebook برود و مثل همیشه با آن عضو از خانواده خود ارتباط برقرار کند. می توان به آنها نامه فرستاد و بضی زندانی ها به ایمیل نیز دسترسی دارند. خویشاوند شما به تلفن نیز دسترسی دارد اما این دسترسی تنها در زمانی است که او از سلولش خارج باشد و اگر صف های طولانی تشکیل شود یا تعدا تلفن ها کم باشد، تماس تلفنی مشکل خواهد بود. همچنین تماس تلفنی با شما برای آنها بسیار هزینه بر است.
“نباید بگذاریم به این فکر بیفتند که ما دوستش نداریم… اگر مدام با مادر در تماس نباشیم، فکر می کند که ما دیگر دوستش نداریم و دوباره به خودش آسیب می زند”
خواهرانی 13 و 15 ساله، مادر در زندان
من پسرش هستم. پدرم به من می گوید که من او را به ادامه ی زندگی امیدوار می کنم. حس می کنم من خانواده را در کنار هم حفظ کرده ام و سرپرست خانواده هستم. من تنها کسی هستم که به ملاقات برادرم می روم
نوجوانی 18 ساله، پدر و برادر در زندان
چرا اجازه ی برقراری ارتباط با خویشاوند زندانی خود را ندارید؟
بعضی مواقع این چنین تصمیم گیری می شود که به خاطر امنیت و حفاظت از خودتان، بهتر است که با خویشاوند زندانی خود ارتباطتی برقرار نکنید. این تصمیم ممکن است فقط شامل ملاقات های حضوری شود اما ممکن است نوشتنن نامه، تماس تلفنی و فرستادن ایمیل را نیز دربرگیرد. این تصمیم را فرد بزرگسالی می گیرد که مسئول امنیت شماست.
ما از اینکه پدرم داخل زندان است نگران بودیم. می ترسیدیم که از خودش مراقبت نکند. زندانی شدن پدرم واقعا باعث بروزاحساسات بدی نسبت به او در خانواده نشد. همه ی ما در کنار پدرم ایستادیم. وقتی به خانه می آمد همه خوشحال می شدیم و از رفتنش نیز ناراحت می شدیم.
نوجوانی 18 ساله، پدر در زندان
دلمان بری پدر تنگ شده است. می خواهیم بداند که ما به فکرش هستیم و این را به گوشش برسانیم تا خدایی نکرده دست به کار احمقانه ای مثل خودکشی نزند. باید اطمینان حاصل کنیم که دست به چنین کارهایی نمی زند. اگر بداند که ما دوستش داریم و دلتنگش هستیم، هرگز چنین کاری نمی کند.
فرزندان 13 و 14 ساله، پدر در زندان
ملاقات
درخواست ملاقات با زندانی ها باید از سوی یک فرد بزرگسال ثبت شود. افراد زیر 16 سال به تنهایی اجازه ی ملاقات ندارند. اگر تا به حال زندان را ندیده اید، ممکن است برایتان ترسناک و دلهره آور باشد. احتمالا باید مسیر طولانی را تا رسیدن به زندان بپیمایید و باید کمی بیرون از زندان منتظر بمانید تا به شما اجازه ی ورود بدهند.
همچنین محتمل است که قبل از ورود شما را بگردند و اجازه ی بردن موبایل یا غذا به داخل زندان را به شما ندهند. البته معمولا شما می توانید در هر ملاقات برای خود و خویشاوندتان غذا خریداری کنید. نحوه ی استقرارتان در زمان ملاقات ممکن است تماس فیزیکی را مشکل سازد. جستجوها و دیگر محدودیت ها به سطح امنیت زندانی بستگی دارد که خویشاوندتان در آن است. ممکن است روزهایی برای ملاقات با خانواده تعیین شده باشد که در آن روزها می توانید در محیطی آسوده تر، با او ملاقات کنید.
“احساس خیلی بدی به آدم دست می دهد. انگار ما هم گناهی مرتکب شده ایم. آنها مدام تو را زیرنظر دارند و باعث می شوند حس گناهکاری داشته باشی آن هم فقط به خاطر آنکه آنجا هستی. آن ها تو را می گردند و مجبورت می کنند کفش هایت را درآوری و این حس خیلی بدی به آدم می دهد و به این شرایط هم عادت نمی کنی. همین طور آنجا می نشینی تا اسمت را صدا کنند. و احساس شرم می کنی!
نوجوانی 17 ساله، برادر در زندان
“این که شما را بگردند و مجبور باشید کفش هایتان را درآورید ممکن است کمی ترسناک باشد. باعث می شود حس خیلی بدی داشته باشید. وقتی برادرم را دیدیم اصلاحرف نزدیم. افراد خیلی زیادی در اطراف ما بودند. از ترس اینکه کسی در حال گوش دادن به حرف هایمان باشد، هیچ چیزی به ذهنم نیامد که بگویم. خیلی خجالت آور است. آنها می دانند که چرا آنجایی و داری چکار می کنی و این بیش از حد آزاردهنده است”
نوجوانی 17 ساله، برادر در زندان
در مدرسه یا دانشگاه چه کنیم؟
ممکن است در مورد گفتن این مسئله به معلمین و یا کارکنان مدرسه یا دانشگاه دچار تردید باشید. با این حال، مدرسه یا دانشگاه احتمالا مشاور یا دیگر پست های حمایتی و این چنینی را در خود دارد و این افراد می توانند به صورت محرمانه در مورد اتفاقی که پیش آمده است با شما صحبت کنند. اگر نمی خواهید با هیچکس در مدرسه یا دانشگاه در این مورد صحبت کنید، با کس دیگری که به او اعتماد دارید صحبت کنید(پدربزرگ و مادربزررگ، عمه، خاله، دایی، عمو، مربی مهدکودک تان و…). ممکن است شما نخواهید به دوستان خود در مدرسه و دانشگاه این مسئله را بگویید اما خودشان از طریقی دیگر مطلع شوند
“من می خواستم همیشه به ملاقات پدرم بروم. دوست داشتم همیشه همراه مادرم بروم اما مدرسه داشتم. الان که مدرسه نمی روم خیلی راحت تر شده است. چندین بار چهارشنبه ها با اجازه از مدرسه غیبت می کردم و می گفتم می خواهم به دیدن پدرم بروم. برخی از معلمین خودشان می دانستند چون مادرم به آنها گفته بود”
نوجوانی 18 ساله، پدر در زندان
“من فقط به دوتا از بهترین دوست هایم گفتم. بقیه ی مدرسه را از این قضیه خبردار نکردم چون حس می کنم با من همدردی نمی کنند. حالا که دارم آزمون های عمومی آموزش متوسطه[2] رو انجام میدم، واقعا دلم می خواست که بقیه ی مدرسه هم داستان را می دانستند”
نوجوانی 16 ساله، پدر و مادر در زندان
آمدن به خانه
احتمالا شما از آزاد شدن خویشاوندتان از زندان چندان نگران نیستید. ممکن است آنها با یک برچسب که تحت عنوان “منع خروج از خانه یا (HDC) نامیده می شود آزاد شده باشند و بدین صورت بخش آخر محکومیت خود را در خانه سپری کنند. آنها تحت قانون منع رفت و آمد خواهند بود و در دوره های زمانی خاصی حق خروج از خانه را ندارند. یک برچسب الکترونیکی نیز بر روی قوزک پای شان نصب می شود.
برخی افراد کم سن و سال از این مسئله که خویشاوندشان در خانه باشد استقبال می کنند و پیش بینی می کنند که این باعث بهبود شرایط می شود. با این حال می توان چنین گفت که بسیاری افراد در این مورد احساسات متناقضی دارند. برای برخی افراد کم سن و سال، آزاد شدن یک عضو خانواده از زندان همیشه آسان نیست.
چه کسی می تواند کمک کند؟
فشارهایی که به کل خانواده وارد می شود می تواند شما را نیز تحت تاثیر قرار دهد. به خصوص که به خاطر صلاح خودتان کسی اطلاعاتی به شما نمی دهد و شما را در بی خبری می گذارند.
اگر می خواهید با کسی صحبت کنید و نمی دانید چطور قدم اول را بردارید، این نشریه را به یک نفر نشان دهید. لازم نیست این فرد بزرگسال باشد و این فرد می تواند دوست تان باشد. احتمالا برای شما دانستن این که از کجا باید کمک بگیرید سخت است اما خطوط تلفن و وب سایت هایی هست که می تواند به شما کمک کند. بسیاری از این سازمان ها امکان گفت و گوی زنده را برای شما فراهم می کنند.
” پدر وقتی آزاد شد نمی تواند به خانه برگردد چرا که تاثیری منفی بر خانواده می گذارد. مادر بالاخره جلوی او ایستاد. البته من دلم برایش تنگ می شود. او آدم بامزه و باهوشی است و داشت برای گرفتن مدرک حقوق درس می خواند. او باید خودش را به عنوان پدری خوب ثابت کند تا بتواند نهایتا به خانه برگردد.”
نوجوانی 15 ساله، پدر در زندان
“ما از اینکه تاریخ آزادی پدر را نمی دانستیم نگران بودیم. در ابتدا فکر می کردیم که تاریخ آزادی اش را می دانیم اما این تاریخ مدام تغییر می کرد و او به یک باره سر می رسید. یک روز که از مدرسه به خانه آمدم او را دیدم که در خانه نشسته بود. ظاهر و حرف زدنش فرق کرده بود. عادت کردن دوباره و دوباره به او زمان بر بود و حس می کردم مادر من را از خودش رانده است”
نوجوانی 15 ساله، پدر در زندان