این کتاب، با نام “صحبت کردن با بچه ها”، یک سری اطلاعات در مورد خانواده های زندانی و متخلفان فراهم می کند که به آن “توصیف نکات کلیدی از نگاه بیرون (بیگانگان)” می گویند و از سوی ” اقدامات صورت گرفته برای خانواده های زندانیان (ای پی اف) چاپ شده است.
اقدامات صورت گرفته شده برای خانواده های زندانی، درواقع عضوی از یک سازمان می باشد که برای خانواده های زندانی و مجرمان، مزایایی را از طریق دادن دیدگاهشان، دیدگاه کسانی که با آنها کار می کنند در اختیار می گذارد و بر روی این خانواده ها در واقع قصد دارد، تأثیری مثبت بگذارد.
مراقبت از کودک به تنهایی
اعضای خانواده اغلب برای تصمیمگیری در مورد کودکان در خانواده، به پشتیبانی و کمک نیاز دارند. برای والدین یا هر عضو دیگری از خانواده که کودکان را بهتنهایی بزرگ میکند، این فشار دو برابر میشود و در واقع زمانی که شما بهعنوان پدر یا مادر کودک، و یا هر عضو دیگری در خانواده، میخواهید کودکی را بزرگ کنید که پدر یا مادر او در زندان هستند، این فشار از این هم بیشتر میشود.
یکی از سختترین چیزهایی که وقتی کسی در زندان است باید به آن توجه کرد، این است که آیا به بچههای او، حقیقت را بگوییم یا نه، و این که در اینباره چه چیزی باید به بچهها گفت؟ هر تصمیمی که شما میگیرید، باید به این توجه کنید که مهم است که با کودک در مورد این که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، صحبت کنید و تلاش کنید وانمود کنید که هیچ اتفاقی رخ نداده است.
هر کودکی، منحصر به فرد است و شما شخصیت هر فرد در خانواده را میشناسید. بهعبارت دیگر، چیزی که برای یک کودک خوب است، ممکن است برای کودک دیگر خوب نباشد و اغلب مهم است تصمیماتی بگیرید که با نیازهای کودک شما سازگار باشد.
پدر یا مادر، اقوام و یا هر کس دیگری که از کودک مراقبت میکند، احتمالاً تنش و استرس زیادی را تجربه میکند. در این مواقع، شما احساس تنهایی می کنید و کسی نیست که به او مراجعه کنید. شما ممکن است احساس فشار بیش از حدی را زیر بار مسئولیت حس کنید و نگرانیهایی در مورد پول، در مورد این که کودک چقدر برای پدر یا مادر خود دلتنگی میکند و نیز نگرانیهایی در مورد ملاقات کودک با پدر یا مادر او در زندان داشته باشید. چنین نگرانیهایی، باعث میشود که شما به سختی بتوانید زمان و توجهی را که کودک به آن نیاز دارد، به او بدهید.
بزرگسالان نقش زیادی در کمک به بچهها برای شناسایی احساساتشان دارند (برای مثال، میتوان به آنها توضیح داد که احساس دلپیچه میتواند همان عصبانیت یا نگرانی باشد).
درست همانطور که بزرگسالان باید با تغییرات زیادی کنار بیایند، کودکان نیز وقتی والدینشان به زندان میروند، باید با احساسات جدید زیادی دست و پنجه نرم کنند.
به کودکان چه بگوییم؟
وقتی از اقوام زندانیها میپرسید که مهمترین مسائلی که باید با آن مواجه میشدند، چه بودهاند، اغلب آنها میگویند که مهمترین مسئله، بچهها و این که چهچیزی باید به آنها گفت، بوده است.
والدین و اقوام نزدیک دیگر، اغلب، حقیقت را از کودکان پنهان میکنند. وقتی بچهها خیلی کوچک هستند، ما ممکن است به بچهها بقبولانیم که داستانهای جن و پری و یا بابانوئل وجود دارند – اما با این حال، آنها کمی بعد خواهند فهمید که هدیههایشان واقعاً از کجا میآیند. مثلاً وقتی یکی از اقوام میمیرد، والدین ممکن است به کودک خود بگویند که او در بهشت است. یا برخی از والدینی که کودکی را به فرزندی پذیرفتهاند، برایشان سخت است که به کودکان بگویند که آنها بهدنیا نیاوردهاند، بلکه به فرزندی پذیرفتهاند.
ما اغلب چیزهایی را به بچهها میگوییم که فکر میکنیم از آنها حفاظت میکند و باعث میشود خوشحال و ایمن باشند.
تضمیم گرفتن در مورد این که چطور باید به کودک بگویید که پدر یا مادر او در زندان است، و این که این حرف برای آنها چه معنایی دارد، از این هم سختتر است. بچهها حتماً سؤالاتی از شما میپرسند که باید با آنها دست و پنجه نرمکنید و اغلب بهتر است که حقیقت را به آنها بگویید و موضوع را طوری توضیح دهید که کودکان بتوانند با آن کنار بیایند. البته واضح است که این حق پدر یا مادری است که تصمیم بگیرد چطور و چهزمانی حقیقت را به کودکش بگوید.
حتماً یادتان باشد که (اگر حقیقت را به کودک خود نگویید)، هیچ تضمینی وجود ندارد که آنها خودشان از روشهای دیگری همچون دوستانشان در مدرسه، روزنامه، شبکههای اجتماعی مثلاً فیسبوک و توئیتر، ماجرا را نفهمند.
مهمترین چیز این است که زمانی را (برای گفتن حقیقت) انتخاب کنید که تمام حواستان به کودک باشد و حواستان به سمت چیز دیگری جلب نشود، و بتوانید سوالات او را جواب بدهید و هر جا که لازم شد، آنها را دلداری بدهید.
احتمالاً سؤال اصلیکه باید از خودتان بپرسید این نیست که: “آیا باید به کودک بگوییم یا نه”. بلکه این سؤال است: “چه زمانی و چه چیزی باید به کودک بگوییم؟”
در صورتی که قربانی باشید، موقعیت شما چیست؟
اگر والدین یک بچه / بچه ها مرتکب جرمی بر علیه شما شده باشند، خصوصاً اگر جرم خشن و یا ماهیت جنسی داشته باشد، ممکن است شما نخواهید که درباره آن با بچه یا بچه ها صحبت کنید، و یا می خواهید با آنها ملاقات کنید.
اگر شما جای والدین باشید، بدون شک بچه ها از شما می پرسند که پدر و یا مادرشان کجاست و اینکه آیا آنها را خواهند دید، و شما باید درباره چیزی که به أنها می گویید فکر کنید.
ممکن است بخواهید چنین چیزی بگویید که : (افراد می توانند کارها بد انجام دهند، اما بدین معنی نیست که افراد بدی هستند ) و یا ( پدر شما قانون را نقض کرده و به من صدمه زده و باید تنبیه شود ) و یا ( برخی افراد کنترل خود را از دست می دهند، نمی توانند خود را کنترل کنند در حالی که باید بتوانند، اما آنها هنوز تو را دوست دارند ).
البته اگر شما نخواهید با همسر خود ملاقات داشته باشید، کاملاً قابل درک است، اما بچه شما هنوز ممکن است قادر به ملاقات با شما باشند ( با توجه به اینکه والدین را به عنون ریسکی برای فرزندان بدانیم یا نه) ، سایر افراد مانند دوستان، نزدیکان و یا مددکار اجتماعی قادر به نگهداری از آنها هستند.
اگر اصلاً چیزی نگویید چه ؟
آنها بسیار کوچک هستند و نمی توانم بگویم چه روی داده است.
خیلی وقتها وسوسه شده ام باور کنم که بچه ها هنوز بزرگ نشده اند تا درک کنند، و یا از چیزی که روی داده آگاه شوند. برخی والدین باور دارند بهتر است چیزی نگویند. اما حتی بچه های کوچک هم قادر به حس تنش و یا تغییر جو در خانه هستند.
بچه ای که نمی داند والدینش کجا هستند، ممکن است گیج شود، چون اغلب حس می کند که چیزی روی داده که او نمیداند.
بچه ها ممکن است فکر کنند که نمی توانند سؤالاتی بپرسند و آنگاه چیزهایی را تصور می کنند که ممکن است بسیار بدتر از واقعیت باشد. فراهم کردن توضیحی که بچه کوچک بتواند درک کد، ممکن است در برخی عصبانیت ها پاسخ دهد. فقدان اطلاعات، از سوی دیگر ممکن است موجب عدم امنیت و ترس بچه ها شود.
این ریسک نیز وجود دارد که آنها متوجه شوند افراد دیگری هم از آنها دور هستند. با این حال، اگر والدین از یک جمله کوتاه استفاده کنند و بچه خیلی کوچک باشد، ممکن است بتوانید بدون گفتن به بچه ها تصمیم بگیرید.
ساختن یک داستان
با وجود اینکه برخی والدین تظاهر می کنند که فرد زندانی در جای دوری در حال کار است، حفظ این موقعیت برای مدت زمان طولانی کاری مشکل است، خصوصاً زمانی که می خواهید بچه ها را با خود به ملاقات ببرید.
ممکن است بچه کوچک قبول کند که زندان یک بیمارستان یا کارخانه و یا حتی هتل است، اما بچه های بزرگتر این موضوع را قبول نمی کنند.
بچه های دیگر ممکن است به بچه شما حقیقت را بگویند. اگر بچه شما این مطلب را از شما بشنود بهتر است تا آنها، چون شما برای پشتیبانی، بیان موقعیت و کمک به او جهت غلبه بر موضوع در آنجا نیستید.
یک زن زندانی می گفت که اولین چیزی که او را در زندان پشیمان کرده بود، این بود که این موضوع را به دختر جوانش نگفته بود.
در ابتدا سعی می کردم تظاهر کنم این دانشکده ای است که در آن بودم. اما یک روز دختر من گفت که در حین ملاقات تلویزیون می خواهد و من گفتم که ما مجاز نیستیم . آیا نمی توانیم از مأموران درخواست کنیم؟ من همیشه آنها را به عنوان معلم معرفی کرده بودم و از فهمیدن این موضوع توسط او شرمنده شدم. نمی دانستم که او چگونه این موضوع را فهمیده بود، او فقط پنج سال داشت.
مادر دیگری که شوهرش در زندان است گفت:
زمانی که همراه با شان اولین ملاقات خود را با رابرت داشتم، به شان گفتم که زندان محل کار پدر است، چون این کار ساده تر بود، اما فکر نمی کردم که خیلی طول بکشد. اکنون باید آن را به طور خلاصه بیان کنیم، نه به صورت مشروح. ما به او گفتیم که پلیس می گوید پدر دعوا کرده و یک نفر آسیب دیده، به این خاطر است که پدر در آنجا است. بهترین دوست او در مدرسه این موضوع را می داند، اما نمی دانم که آیا سایر بچه ها هم آن را می دانند یا نه، و بنابراین تا کنون مشکلی نداشته است.
و زن دیگری بیاد می آورد که به بچه خود گفته است:
زمان اخبار، عادت داشتم که در خانه راه بروم و تلویزیون را قبل از اینکه چیزی ببینند خاموش کنم. چندین سال به آنها گفته بودم که او در جای دوری کار می کند. فقط زمانی که دختر جوانم نامه ای به بابانوئل نوشت و از او خواست که پدرش را باز گرداند، احساس کردم که باید با او مسئله را در میان بگذارم. دخترانم گریه می کردند، من گریه می کردم، اما این چیزی بود که باید اتفاق می افتاد. وقتی که پدر آنها محکوم شد، من به بچه گفتم که او مریض بوده و در بیمارستان در بخشی از زندان است، چون او نمی تواند مشروب را ترک کند. اگر دوستانشان چیزی می گفتند مجبور بودم به آنها بگویم که پدرشان در زندان است.
این زن یک داستان پوششی خوب بیان کرده است، که ممکن است مدتی مؤثر باشد. اما، بهتر نیست که اگر شما، به عنوان پدر و یا مادر، و یا دیگر خویشاوندان بتوانید تصمیم بگیرید که چه کسی چه چیزی بگوید و چه زمان و چگونه، به بهترین نحو می توانید به بچه ها کمک کند که احساس امنیت کرده، و در بزرگسالی هم صداقت داشته باشند. و این بدین معنی است که تصمیم باید هر چه زودتر گرفته شود، حتی زودتر از زمانی که والد دستگیر شود. برخی والدین فکر می کند که مسئولیت آنها و حق آنها است که این موضوع را در نهایت به بچه ها بگویند. سخت ترین چیز این است که چه زمانی، چگونه و به چه میزان به آنها بگوییم.
از کجا شروع کنیم؟
نقطه شروع مناسب، فکر کردن در خصوص چیزی است که بچه تا حالا می داند. اینکه پدر یا مادر در خانه نیست؟ اینکه پدربزرگ ناراحت است؟ اینکه مردان یونیفرم پوش به خانه آمدند؟ اینکه زمانی که بچه ها به خانه می آیند همه سکوت می کنند؟ یا ممکن است سکوت نکرده و بچه ها چیزهایی درباره او بشنوند، و یا اینکه بچه به خوبی نمی تواند همه چیز را به خوبی بفهمد و یا درک کند.
بزرگسالان می توانند درباره چیزی که جلوی بچه ها می گویند مراقب باشند، و به اشتباه فکر نکنند که بچه چیزی نمی فهمند و هر چیزی را می توان مطرح کرد .
بچه بزرگتر ممکن است حدس بزند چه چیزی روی داده و یا از همسایگان چیزی بشنود و یا در اخبار چیزی بخواند و یا در اینترنت، فیسبوک و توئیتر چیزی بخواند و یا چیزی در اخبار تلویزیون ببیند و یا ممکن است دوستی به او چیزی بگوید. بچه بزرگتر نیاز به برخی حقایق خواهد داشت تا با مسائل رو در رو شده به وضوح بر چیزی که دوستانش می دانند غلبه کند. بچه های جوان یقیناً خواهند فهمید، حتی اگر وانمود کنند که نمی دانند – بچه ها اغلب از والدین خود حفاظت می کنند.
به بچه بگویید و به او قوت قلب بدهید.
بچه هایی که شاهد بازداشت بوده نیاز به توضیح و آرامش دارند تا بتوانند به این تجربه شوک آور غلبه کنند. حتی بچه هایی نسبتاً بزرگتر، با وجود اینکه بزرگتر هستند، ممکن است انتظار داشته باشند که والدین آنها در دنیا قدرتمند و قوی باشند. این موضوع خیلی مشکل ساز است که بدانند نیروهای خارجی می توانند خانواده را از هم پاشیده و یکی از والدین را به مکانی ناشناخته ببرند. خانه و جامعه آنها به یکباره به جای ناامن برای أنها تبدیل می شود. سن بچه ها نیز مهم است. ممکن است بخواهید چیزی مانند این را به یک بچه خیلی کوچک بگویید (پدر تو برای مدت طولانی در جای دوری است و در بین ما نخواهد بود، اما زمانی که آنجاست او را خواهیم دید و یک روز باز می گردد. با این حال، بیاد داشته باشید که درک بچه از زمان خیلی متفاوت با درک ما است.
یک کودک سه یا چهار ساله برای برداشت اطلاعات در هنگام بازی یا شنیدن صحبت های بزرگتر ها به اندازه کافی بزرگ شده است. بنابر این به نظر می رسد ضروری است که شما هر چه سریع تر، بیشتر و بیشتر بگویید.
شما میتوانید بگویید “تو میدانی که پدرت اینجا نیست- تو میدانی محلی که میخواهیم او را ببینیم اسمش زندان است؟ یعنی او نمیتواند برای مدت زیادی به خانه بیاید ولی ما به دیدنش می رویم بنابراین او میداند هنوز دوستش داریم.”
کودکان بزرگتر اطلاعات بیشتری نیاز دارند و میتوانند تا حدودی آن را بفهمند. اگر شما کسی هستید که باید به آن ها بگویید؛ مقداری کنترل در کیفیت اطلاعاتی که میخواهید بدهید داشته و همچنین میتوانید بر تأثیر احساسی آن نیز نفوذ داشته باشید.
بیشتر مردم ترجیح میدهند اخبار دردناک را از کسی بشنوند که به او اعتماد دارند.
نتایج گفتن به کودکان چیست؟
کودکان شما ممکن است سؤالات زیادی درباره زندان از شما بپرسند یا ممکن است اطلاعات را قبول کنند و برای مدتی دیگر چیزی از آن نپرسند. یک کودک ممکن است برای والدین خود در زندان احساس تأسف کند یا بخاطر دور شدن پدر یا مادر احساس عصبانیت داشته یا از آن ها انتقاد کند. بعضی از کودکان ممکن است مغرور باشند، بعضی ممکن است نگران بوده و بعضی ممکن است شرمسار باشند. بعضی از آن ها نیز بسیار ناراحت بوده و میتوانید تغییراتی را در رفتار آن ها ببینید که کنار آمدن با آن رفتار ها ممکن است سخت باشد. این اتفاقات ممکن است در اثر مواجهه آن ها با اطلاعات و غیبت والدینشان از خانه اتفاق بیفتد.
بلافاصله به محض این که این موضوع را به کودکان گفتید ممکن است به دلیل آن که دیگر حقیقت را میدانند احساس آرامش کنید و احتیاجی نیست که دیگر نگران آن باشید که فرد دیگری این موضوع را به آن ها بگوید.
کنار آمدن با موقعیت
هر کودک و هر خانواده با پدیده زندانی شدن به طرز متفاوتی با بقیه کنار می آید. برای بعضی کودکان و افراد بالغ، جست وجو برای حمایت از طرف سایر افرادی که در این موقعیت قرار دارند میتواند در میان خانواده زندانیان، گروه های حمایتی و گروه های اینترنتی، نوعی کمک به حساب بیاید.
ممکن است صحبت با سایر خانواده هایی که مشکلات جدی در بحث های خود با کودکانشان داشته اند نیز به شما کمک کند تا ببینید که چگونه با این موقعیت کنار آمده اند. میتوانید در هنگام رفتن به زندان مرکز ملاقات کنندگان یا محل بازی کودکان را مشاهده کنید که ممکن است کسانی آنجا باشند که مایل باشند تا با شما صحبت کنند.
چطور میتوان اوضاع را برای کودکان تغییر داد؟
کودکان چگونه احساسی درباره پدر یا مادرشان که ممکن است برای چند سال آن ها را ترک کرده اند خواهند داشت؟ یک کودک ممکن است احساس از دست دادن و دلتنگی برای پدر یا مادرش که در زندان است داشته باشد. این احساس ممکن است زمانی حاد شود که دوستانشان در مورد کارهایی که با پدر یا مادرشان انجام می دهند صحبت کنند یا هنگامی که کودک با پدر یا مادرش در خانه دچار مشکل میشود بروز پیدا کند.
میزان محکومیت والدین هرچقدر هم که باشد شما باید سعی کنید که به کودک احساسی درباره آینده بدهید. تشویقشان کنید تا روزها را برای فرا رسیدن اتفاقاتی خاص مانند جشن تولد ها بشمارند. کودکان بزرگتر ممکن است خاطره هایشان را بنویسند در حالی که کوچکتر ها ممکن است دوست داشته باشند روزها را در یک تقویم خط بزنند. بعضی از زندان ها باشگاه های خانواده یا روزهای مخصوص خانواده ای دارند که در آن کودکان میتوانند در محیطی آرام تر به ملاقات بیایند. بسیاری از زندان ها اجازه دسترسی به کتاب داستان را به پدر یا مادر می دهد که به وسیله آن والدین میتوانند در زندان داستان هایی را بخوانند، بر روی سی دی ضبط کنند و برای کودکانشان بفرستند.
از دست دادن یکی از والدین باعث تغییر روابط بین سایر اعضای خانواده میشود. والد در منزل بایستی مسئولیت بیشتری اتخاذ کرده و بارها ممکن است خسته و زودرنج شود. در نتیجه، فرزندان احتمالاً دیگر به اندازه زمانی که والد دیگر در منزل بوده، توجه دریافت نمیکنند، و ممکن است احساس ناراحتی و تنهایی نمایند. کودکان شاید در مورد والدینی که در زندان هستند احساسات سردرگمی داشته و حتی امکان دارد فکر کنند به نوعی سرزنش میشوند. آنها نیاز دارند بدانند که سرزنش نمیشوند. ممکن است احساس گناه، عصبانیت، خشم، یأس و یا خجالت کنند. این احساسات در صورتی که محاکمه و حکم در روزنامهها، شبکههای اجتماعی و یا تلویزیون گزارش شود، نسبتاً شدیدتر خواهد بود.
واکنش کودکان
برخی کودکان ممکن است نشانههای کمتری از ناراحتی نشان داده و تظاهر کنند که اتفاقی نیفتاده است. برخی دیگر امکان دارد از این که قرار است شخصیتهای دیگری داشته باشند، پریشان باشند. این امر بیشتر به سن کودک و شرایط بازداشت بستگی دارد. یک سری کودکان به رفتارهایی که مدتها قبل از آنها دور شدهاند، باز میگردند. احتمال دارد وابسته و متوقع شوند، گریههای بی پایان کنند، خواب پریشان داشته و رختخواب خود را خیس کنند. همه این رفتارها نشان میدهد که آنها نیاز به توجه و درک شدن دارند. شاید احساس کنند کسی آنها را دوست ندارد و حس ناامنی داشته باشند. اگرچه ممکن است شما خود احساس بسیار بدی داشته باشید، اما سعی کنید زمان بیشتری را به انجام کارهایی همراه یکدیگر مانند صحبت با آنها و قوت قلب دادن به آنان، بگذرانید.
در اینجا مثالهایی است که نشان میدهد کودکان چگونه واکنش نشان میدهند:
سوزان تقریباً چهار ساله بود که پلیس آمد و پدرش را برد و او آن شب را به یاد میآورد. از آن زمان او بسیار وابسته و گریان شده است. اگر کسی به خانه بیاید جیغ میزند و به مادرش اجازه نمیدهد از جلو چشمانش دور شود. وی تجربه بسیار ترسناکی مانند کنار آمدن با از دست دادن پدرش در منزل داشته است. شاید نگران است که مادرش نیز ترکش کند، و یا اینکه آیا هرگز پدرش را مجدداً خواهد دید.
شون، نه ساله، در منزل بود که پدرش دستگیر شد. او خودش را در اتاقش حبس کرد و ساعتها گریست. رفتار او تغییر کرد و بسیار گوشه گیر شد، دلش نمیخواست صحبت کند و یا با دوستانش بازی کند. هر زمان اسم پدرش میآمد بغضش میترکید.
رابی چهار سالش است و از زمانی که مادرش را بردند، شبها نمیخوابد و اغلب پدرش را با کابوسهایش مضطرب میسازد. پدر گاهی او را به رختخواب خود میبرد تا تلاش کند او را آرام کند تا هر دو بتوانند کمی بخوابند. او امیدوار است در آینده رابی بتواند دوباره آرامش بیشتری داشته باشد و در تلاش است به او اطمینان دهد که احساسات وی را درک میکند.
جاستین 13 سالش بود که پدرش متهم به 3 سال حبس شد. او با این موضوع به طور منطقی کنار آمد، مرتباً برای ملاقات به زندان میرفت، و در منزل در نگهداری فرزندان کوچکتر، کمک میکرد. اما از زمانی که پدرش اخیراً آزادی مشروط گرفت، جاستین تغییر کرد. او از حضور پدرش در خانواده خشمگین شد، گستاخ و خشن شده و گفته از اینکه پدرش برای همیشه به منزل بیاید میترسد. برای جاستین بسیار سخت است که با حضور پدرش در منزل و تغییرات ناشی از آن، کنار بیاید. او نیاز به فرصتی برای صحبت درباره احساسات و ترسهایش دارد.
در اینجا برخی مسائل مشترک وجود دارد:
شب ادراری
جون پدر جان نیست، او هر شب رختخواب خود را خیس می کند. او 9 سال دارد. چکار می توانم انجام دهم؟
اگر بچه چندین سال شب ادراری نداشته و آنگاه شب ادراری را شروع کرده، یافتن دلیل ناراحتی او را مفید خواهد بود، این ناراحتی احتمالاً دلیل شب ادراری او است. جان ممکن است درباره پدرش که در زندان است، نگران باشد، یا درباره مشکلاتی که در خانه وجود دارد و غلبه بر آنها برای او مشکل است، و یا در مدرسه دعوا کرده باشد.
سعی کنید که درباره چیزی که او را عصبانی کرده صحبت کنید. زمانی که یکی از والدین و یا دیگر اعضای خانواده دلایل را متوجه شود، دیگر شب ادراری کمتر به یک معضل تبدیل می شود . اگر بچه قبل از سن مدرسه است، می توانید با مرکز محلی بچه ها تماس بگیرید و ببینید که آنها مشاوره و پشتیبانی ارائه می کنند یا نه. برای بچه های بزرگتر می توانید باGP خود صحبت کنید و ببینید که آیا می توانند کمک کنند و یا آیا می توانند به شما خدمات یا نهاد دیگری را پیشنهاد کنند یا نه .
قهر
سارا سه سال دارد . او عادت دارد که یک بچه اجتماعی باشد، اما اخیراً به نظر می سد که اگر به خواسته خود نرسد، قهر می کند. نمی دانم با او چکار کنم.
سارا ممکن است به برخی تنشهایی که در مادر خود از زمان زندان رفتن پدر احساس می کند، واکنش نشان دهد . اما در بچگی ، دلیلی برای انجام این کار وجود نداشته است. بچه های کوچک اغلب در صورتی کج خلقی می کنند که به خواسته خود نرسند. اگر بزرگسالان به خواسته آنها عمل کنند، بچه ها به زودی یاد می گیرند که قهر کار خوبی است. بزرگسالان باید آرامش و کنترل خود را حفظ کنند، حتی با وجود اینکه ممکن است در خصوص قهر بچه ها خیلی عصبانی شوند. نگذارید که رفتار بچه ها تغییری در افکار شما ایجاد کند . اگر شما می گویید (امروز شیرینی نمی خوری) ، به آن پایبند باشید، حتی اگر منجر به قهر شود.
والدین سارا باید با آرامش با او صحبت کرده و اجازه دهند بفهمد که آنها عصبانیت او را درک می کنند. برخی اوقات بغل کردن آرام بچه به او کمک می کند تا به آرامش برسد. اگر شما در مکانی شلوغ هستید، سعی کنید که بچه را به جای ساکت تری ببرید تا قهر او از بین برود.
بیاد داشته باشید بچه ای که قهر کرده، کسی است که کنترل خود را از دست داده و کسی است که به بزرگسالان برای بازگشت کنترل نیاز دارد. بی محلی، کتک زدن فایده نداشته و ممکن است منجر به طولانی تر شدن قهر شود .
حسادت
مارک به برادر کوچک خود که بلافاصله پس از رفتن همسرم به زندان بدنیا آمد حسودی می کند. او توالت رفتن را قبل از بدنیا آمدن برادرش یاد گرفته بود، اما اخیراً چندین مشکل داشته است. من دریافتم که او به سختی بر مشکلات غلبه می کند، خصوصاً با ملاقاتهایی که با پدرش در زندان داشته است . فکر می کنم بهتر است او را هر روز صبح به بازیهای گروهی برده و فرصت پرداختن به نوزاد را داشته باشم.
حسادتهایی مثل حسادت مارک در بچه های کوچک در زمان بدنیا آمدن نوزاد عادی هستند، و غلبه بر آن برای یکی از والدین بدون پشتیبانی روزمره شریک زندگی سخت تر هم می شود. برای مثال مارک ممکن است فکر کند که نوزاد همه وقت مادرش را به خود اختصاص می دهد. او باید بداند که هنوز خیلی مهم است و می تواند به مادرش برای مراقبت از بچه کمک کند. وقتی که بچه خواب است، زمان اختصاصی را برای با هم بودن درنظر بگیرید، و به تدریج مارک سازگار خواهد شد. زمانی که او به عنوان بچه پذیرفته شد، در بازیهای گروهی بهتر شرکت می کند. اگر او را قبل از این موضوع وارد گروه بازی کنید، ممکن است حس کند که به خاطر بچه بودن، طرد شده است.
حسادت می تواند در هر مرحله ای بین برادران و خواهران و بین بچه ها و والدین آنها روی دهد، با این وجود تنش در خانواده زمانی بدتر می شود که یکی از والدین در زندان باشد. اگر والدین از احتمال حسادت آگاه باشند، ممکن است قادر باشند قبل از اینکه از کنترل خارج شود آن را بررسی کنند.
افسردگی
فیلیپ 12 سال دارد، و اخیراً مادر او به زندان رفته است. او به نظر می رسد علاقه زیادی به چیزی ندارد. حتی او تمایلی ندارد جایی برود. فکر می کنم به شدت افسرده شده است.
برخی از بچه ها احساسات و ناراحتی خود را تهاجم و تخریب نشان می دهند. سایر بچه ها با این احساسات جنگیده و فعالیتهای روزمره ای که همیشه از آن لذت می بردند را کنار می گذارند.
ممکن است فیلیپ خیلی کوچک بوده و همچنین این فکر را داشته باشد که چون با رفتن مادر به زندان او را از دست داده، اکنون توجه پدرش به او کم شده است. پدر او احتمالاً گرفتار کنار هم نگه داشتن خانواده و کارهای خانه است و ممکن است زمانی برای بودن با فیلیپ و صحبت با او و دیگر کارهای مشترک ندارد. صحبت با یکدیگر و انجام فعالیتهای مورد علاقه به صورت مشترک برای تشویق به ارتباط می تواند به او کمک کند که از این بحران عبور کند.
عصبانیت
جک 8 سال دارد. به نظر می رسد از پدرش، پلیس و حتی معلمانش خیلی عصبانی است.
لازم است که بچه فرصتی برای بیان و بحث در خصوص احساس عصبانیت خود داشته باشند. به نظر می رسد جک درباره اشکال اقتدار دچار عصبانیت شده است، مانند پلیسی که احتمالاً در دور کردن پدرش مقصر است، معلمانی که سعی در کنترل رفتار او دارند. همچنین درباره پدرش که احتمالاً باعث شده در این موقعیت قرار گرفته و جک بدون پدر در خانه مانده است. مادر جک باید تلاش کند که احساس عصبانیت او را پذیرفته و به او کمک کند که از آنها به صورت سازنده استفاده کند. بچه عصبانی اغلب می تواند بزرگسالان را نیز عصبانی کند .
نرفتن به مدرسه
کتی 10 سال دارد و همیشه بچه عصبی است، اما رفتار او از زمانی که پدرش بازداشت شده واقعاً مرا نگران کرده است. او اغلب در خانه ساکت است و چند روز اخیر به مدرسه نرفته است. او نمی خواهد از خانه بیرون رفته و دوستانش را ببیند.
ممکن است کتی فکر کند که او نمی تواند در آن لحظه پدرش را ببیند. ممکن است فکر کند که آنها درباره پدرش صحبت کرده و اینکه آنها مطالب بیشتری از آنچه او درباره مسائل جاری می داند، بدانند. خانه و اتاق به او در حال حاضر احساس امنیت داده، و ممکن است از ترک خانه و رفتن به مدرسه واقعاً بترسد. کتی نیاز به کمک برای بیان نگرانی های خود قبل از ورود مجدد به دنیای بیرون دارد. لازم است که دلیل واقعی را دانسته و با أن مواجه شود. این امر ممکن است شامل دیدن معلم و یا مدیر بوده و شما می توانید با آنها برای بازگشت بچه به مدرسه همکاری کنید. بهتر است بدانید که بچه شما باید هر چه سریعتر به مدرسه باز گردد. هر چه بچه بیشتر خارج مدرسه بماند، بازگشت او به مدرسه سخت تر است. بهتر است معلمان را از این موضوع آگاه کنید، بخصوص زمانی که بچه ها امتحان دارند.
نکات مفید
تحسین، ترغیب و حس مفید بودن برای کودکان بدون توجه به شرایط خانواده آنها، در هر سنی مهم است. ابراز علاقه به هر کاری که فرزندان شما در منزل یا مدرسه انجام میدهد، باعث ترغیب آنها میشود. تحسین به آنها کمک میکند بیشتر احساس اعتماد به نفس کنند.
روزمرگی برای کودکان مهم است، بخصوص اگر به زندان رفتن یکی از والدین باعث شکسته شدن خانواده شده باشد. روزمرگی به کودکان کمک میکند تا احساس امنیت کنند، این که بدانند هر روز قرار است چه اتفاقی بیافتد.
سازگار بودن، موافق برخی قوانین معقول برای رفتار و حفظ آنها باشید. کودکان میتوانند قلدری کنند، وادار کنند، ناله کنند یا خواهش کنند تا به خواسته خود برسند. ممکن است شما را امتحان کنند و اگر روز بدی داشته باشید، نگران همسر، آشنای نزدیکی که در زندان است و یا وضعیت مالی شما شوند، شما شاید بخواهید تسلیم شوید. احتمال دارد بخواهید عدم حضور والد دیگر را جبران کنید. تسلیم نشوید. اجازه دهید منظور شما را بفهمند، محکم و با ملایمت.
برای هم وقت بگذارید. فرزندان از زمانهای اختصاصی با یک والد لذت میبرند. یک متخصص رفتار کودکان پیشنهاد کرده حتی اگر چند فرزند دارید، باید بتوانید پنج دقیقه مختص هر یک در روز وقت بگذارید.
گفتگو کنید. کودکان معمولاً زمانی که احساس کنند شنیده میشوند، بیشتر صحبت میکنند. خانواده را به گفتگو و بحث تشویق کنید تا به شما کمک کند احساسات یکدیگر را بیشتر درک کنید. این موضوع به خصوص زمانی که شرایط خاصی مانند عدم حضور یکی از والدین وجود دارد، از اهمیت بالایی برخوردار است.
انضباط به معنی خشن بودن نیست: در حقیقت بدین معنی است که به کودکان بیاموزیم چطور رفتار کنند. بهترین راه برای انجام آن ایجاد الگویی به وسیله رفتار خود است، و به وسیله داشتن قوانین واضح مربوط به رفتار که کودکان بتوانند درک کنند. گاهی آنها شما را با محدودیتهای خودتان میسنجند، معمولاً روزهایی که شما کمتر احساس میکنید توانایی کنار آمدن با این محدودیتها را دارید. در برابر فرزندان کوچک، سعی کنید پیش از زیاد شدن بدرفتاری آنها، توجهشان را منحرف کنید. سپس زمانی که کودک آرامتر شد، توضیح دهید که چرا یک سری رفتارها خطرناک و یا غیر قابل پذیرش هستند. فرزندان بزرگتر زمانی که شما هر رفتار غیر قابل پذیرش را به پیامد منطقی ارتباط میدهید، بایستی پاسخگو باشند. برای مثال، اگر یک فرد جوان بی نظمی ایجاد کرد و شیشهای را شکست، اجبار به پرداخت هزینه آن یک پیامد درخور و منطقی است. هرگز تهدید نکنید و یا قول ندهید مگر اینکه بخواهید موضوع را خاتمه دهید. وسوسه برای فریاد و کتک کاری، موفق نخواهد بود، باعث تحریک و عصبانیت فرزندان میشود، و منجر به رنجش بین والد و فرزند میشود. به یاد داشته باشید که به هر حال از دید فرزند، واکنش منفی بهتر از بی توجهی است.
ترجمه : دکتر آمنه مسن آبادی
منبع:
www.prisonersfamilies.org.uk